|
انسانهای شبه اولیهاهالي روستاي تازه كشف شده مانند غارنشينها برهنه بوده و از برگ درختان تغذيه ميكنند.ساكنان اين روستا هيچ اطلاعي از خدا دين، اسلام و ولايت ندارند و هرگز در طول عمر خود وسيله نقليه نديدهاند. ريش سفيدشان مي دانست كه سالهاست شاه از كشور رفته است. تنها برخي از اعضاي اين خانوادهها قادر بودند كه اعداد را تا ۳ بشمارند. عمده تغذيه اين گروه كيسه هاي آردي بود كه فردي خير هر ماهه برايشان مي برد اما آنها غالبا از برگ و ميوه درختي به نام انجيروك براي تغذيه استفاده مي كردند. دست يكي از بچهها سوخته بود. كوچكترين انگشت دستش به كف دست چسبيده بود ولي نتوانسته بودند آنها را از هم جدا كنند. يكي از آنها به من مي گويد: چند ماه قبل وقتي كه براي اولين بار ماشيني را ديده آن قدر ترسيده است كه به كوهها فرار كرده است. آنها مفهوم حمام را نمي دانستند و اصلا حمام نديده بودند، نكته عجيب اين است كه آنها با لهجه غليظ كرماني صحبت مي كنند و حرفهاي ما را به خوبي مي فهمند. اين احتمال وجود دارد كه هنوز در اين شهرستان آباديهاي مشابه ديگري وجود داشته باشد كه هنوز ناشناخته باشند. مطالب بالا در نگاه اول خیالی و رویایی به نظر میرسند اما در مورد روستایی است به نام زاروکی از توابع عنبرآباد شهرستان جیرفت. در نگاه اول حسی توام با شگفتی و ناراحتی ایجاد میکند. شگفتی از وجود چنین انسانهایی که به سبکی زندگی میکنند که منسوخ شده و ناراحتی از اینکه چرا تازه به وجودشان پیبردیم. فاصله ما و آنها به قدری زیاد و شکاف تاریخی فرهنگی چنان عمیق است که گویی آنها از سیارهای دیگر آمدهاند و یا اینکه میخواهند تاریخ را به صورت نمایشی به ما بیاموزند. نکات متناقض هم کم نیستند. اینکه کسی برایشان آرد میآورد یا اینکه از رفتن شاه مطلع بودند. جالبتر اینکه اگر هیچ ارتباط تاریخی با جهان خارج از سکونت نداشتند چطور زبان فارسی را یاد گرفتند؟ منشا تمام این سوالات البته شفاف نبودن چگونگی آن است که زاینده سوالات متعدد است. اینکه چهطور بعد از حدود چهار ماه از کشف چنین مردمانی خبرش اعلام میشود. غم انگیزتر وضع خبررسانی است. چه دولتی و غیر آن. بیتوجهی مفرط به این موضوع بسیار نادر که حتی میتواند ابعادی جهانی داشته باشد و خبری جالب و توجه برانگیز باشد جای سوال دارد. رسانه ملی که هیچ. اما روزنامههای مدعی که دانستن را حق مردم میدانند چرا بیتوجه و یا بسیار کمتوجه بودند؟ باز گلی به جمال روزنامهنگاران همشهری که تا آن روستا رفتند و گزارش تهیه کردند. برای من نوع برخورد این مردم با فرهنگ و تکنولوژی امروز بسیار جالب خواهد بود و برای اهل جامعه شناسی هم موردی مناسب برای مطالعه است. یک نکته جالب هم اینکه زادسر نماینده جیرفت، برای نشان دادن عمق فاجعه این انسانهای شبه اولیه که با برگ خود را میپوشانند، گفت که ساکنان این روستا هیچ اطلاعی از خدا دين، اسلام و ولايت ندارند. خبر اول سایت انتخاب گزارش روزنامه همشهری به نقل از انتخاب | هادی | 9:25 AM | | تحقق رویای کتاب ارزان قیمتنمیدانم کجا این جمله را خواندم" آنها که پول دارند کتاب نمیخوانند و آنها که کتابمیخوانند پول ندارند." داستان بودجه و خرید کتاب افراد زیادی همین است. یا به قول علمی، خرید کتاب جایی در سبد هزینه خانوار ندارد. اما من دو تجربه در مورد کتابهای ارزان قیمت دارم.دو سال قبل به همراه خانواده سفری به ارومیه داشتم. مسجد جامع ارومیه و بازارچه قدیمی آن کنار هم بودند. از بازارچههای قدیمی مشابه آنچه که در کاشان است. کنار مسجد خیابانی بود و در آن خیابان یک مدرسه علوم دینی هم که ظاهرا قدمت داشت، این مجموعه را کامل میکرد. در حین قدم زدن، به مغازهای برخوردم که قفسههایش تا سقف پر از کتاب بود. وارد آنجا شدم. مردی تقریبا پنجاه ساله صاحب آنجا بود. یک چهارپایه گرفتم و شروع کردم به گشتن. کتابها بدون هیچ نظمی روی هم ریخته شده بودند. همه جور کتابی میشد پیدا کرد. زبان اصلی، درسی، آموزش زبان و حتی ژورنالها. در همان زمان، گونیهای کتاب هم آورده میشدند و گوشهای خالی میشدند. خلاصه اینکه دو روز بعد از ظهر آنجا بودم و توانستم شش جلد کتاب بخرم که سه تا مربوط به رشته تحصیلیم، یعنی عمران بود خریدم. آن پیرمرد هم قیمت را تقریبا حدود سه هزار تومان حساب کرد که برای آن کتابهای دست دوم و کمیاب خوب بود. البته آخرالامر به خاطر خاکی شدن، هزینه یک حمام کردن و شستن لباس هم متحمل شدم. چند روز قبل هم به دعوت دوستی عزیز، به کتابفروشی در زیر زمین ساختمانی رفتم که هشت نه سال قبل تعطیل شده بود. کتابها قیمتی رویایی داشتند. دست اول و صفر کیلومتر هم بودند. بعضا نایاب بودند و یا نسخههای تجدید چاپ شدهشان قیمتی دوبرابر داشتند. کتابهای صد تومانی و سیصد تومانی به وفور یافت میشد. رمانی تاریخی با حدود ششصد صفحه و جلد گالینگور قیمتش چهارصد تومان بود. این بزم با تخفیف ده درصدی فروشنده تکمیل میشد. برای من که بسیار جالب بود و تا آنجا که جیبم اجازه داد خرید کردم. وقتی به همراه دوستم، آن کتابفروشی را ترک میکردیم، از او پرسیدم" اگر یک روز فروشگاه لباسی با همین وضعیت که هشت سال قبل با اجناس داخلش بسته شده باشد و امروز با همان قیمتهای هشت سال قبل بازگشایی شود، مردم چه استقبالی میکند؟" فاجعهی گرانی کتاب نوشتهای از کتابلاگ | هادی | 9:34 AM | | روسپیگری صفاتاستاد ببخشید!سلام اقای مهندس. خوبی؟ دکتر! ببین چی میگم. خردهدیالوگهای بالا از فرط کثرت همهمان زیاد شنیده ایم. القاب و عناوینی که لا تعد و لا تحصی در مکالمات روزمرهمان خرج میکنیم بدون آنکه توجهی شود که آیا مخاطب لیاقت حمل چنین صفاتی را دارد یا نه؟ مخاطب این القاب هم بدش نمیاید تا به آنچه نیست، بخوانندش. این بیماری که اپیدمی جامعه ماست، و شاید حتی اپیدمی تاریخی هم باشد، دامنگیر تمام گروهها و طبقههاست. از پایینترین گروههای اجتماعی تا سطح مدیران و مسئولان مملکتی گرفتار آنند. حتی محیطهای علمی(دانشگاهی و حوزوی) هم از این مرض مصون نبودهاند. دانشجوی ترم اول مهندسی، دوستانش را آقای مهندس صدا میزند. مدرس دانشگاهی که حقالتدریس است و آخرین مدرکش کارشناسی ارشد، از طرف نزدیکان و شاگردانش استاد یا دکتر خطاب میشود. طلبه جامعالمقدمات خوان همحجرهایاش را حضرت آیتالله میخواند. دیپلمههای فنی در بازار کار مهندس هستند. در تمام موارد فوق نه تنها امتناعی از جانب مخاطب بروز داده نمیشود، بلکه حتی دلش غنج هم میرود و کیفور شدن را میتوان در وجناتش دید. البته حساب آنچه که مزاح است جداست. از قول داریوش بر کتبیهای چنین نوشته شده:" خدا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ نگاه دارد." دروغ علت العلل این نابسامانیهاست. دروغ است که شجاعت صداقت را میستاند و بذر ترس میفشاند. اما در این مورد عوامل دیگری هم دخیلند همچون ریا و سالوس و غلو. امراض گروهی تاریخی ما که جلوههای روزمره آن در رفتارمان متظاهر است. این رویه نتیجهای جز تشتت نخواهد داشت و حتی در حوزه زبان و لغات میتواند باعث چندگانگی در معانی و مفاهیم شود. حتی عدالت هم خدشهدار میشود. مگر ابتدایی ترین تعریف عدالت ایننیست که هر چیز در جای خود قرار گیرد؟ ما قوادانی هستیم که صفات را از هستی ساقط میکنیم و آنان را همچون روسپیان برای شهوترانی مخاطب استفاده میکنیم. پ.ن. نمیخاستم در متن اصلی نتیجهای سیاسی بگیرم. میگویند" عادات السادات، سادات العادات" رفتار بزرگان، بزرگترین رفتارهاست. وقتی در جامعه کنونی ما کسی مدعی ارتباط با ماورا میشود و خود را در حفاظی از نور میبیند و فضیحت کار وقتی بیشتر میشود که یک اسلامشناس و فقیه وی را دارای الهامات الهی میداند، آیا میتوان بر عوام خرده گرفت که چرا چنین است؟ . تاملات دکتر حسين پاينده را در مقاله استاد کیست، بخوانید. | هادی | 10:48 AM | | لینکآباد1- به قربانی شدن عادت داریم. آنقدر حقمان را خوردند که اگر نخورند نامعمول است. خوشا کسانی که کم آگاه ترند و کم دردتر. مانع پشت مانع. فیلتر پشت فیلتر.نسیم مهرورزی یا همان شلاق باد خزان، توفان وار در فضای سایبر وزیدن گرفت و مصاق سوزاندن تر و خشک با هم شد. ظاهرا این مسابقه ماراتنی است که با دو با مانع مخلوط شده و تمام مسیر پر است از موانع مختلف با ارتفاعهای متغییر. حالا هم یک نرمافزار اصیل ایرانی به نام سپر آخرین نوآوری در عرصه ارتباطات و فنآوری اطلاعات این نقش را بازی میکند. کلمات قبحه زیر در لیست سیاه قرار دارند.سيليكون – دره سيليكون - فاكس – واكس - واكسن - واكسيل - ناكس - آژاكس - تاكسي - واكسي - اكسير - اكسيد و زيرمجموعههاي آن - اكسترنال - ماكستور - ماكسيما- اكستريم - لبخند ژوكوند - فاكتور - فاكر – سكسكه – كونگ فو - عمو پورنگ - پورنجاتي- كن فيكون – ميلان كوندرا – كوندوليزا رايس – آكيرا كوروساوا- انيو موريكونه – ماركوني - كيرشهف – برادران ماكس- نكير و منكر – تذكير- صاحب كونين – كون و مكان - راكون – آيكون - كونان بربر – گينه كوناكري – هواپيماي فالكون – دوربين كونيكا – دوربين نيكون - تلويزيون كونكا - تكون - تكون دادن - تكون خوردن - خونه تكوني و... و همچنين آياتي نظير «كونوا قوامين لله...» و هزاران از اين قبيل. ناصر عزیز حق مطلب را ادا کرد. پیشنهاد میکنم مطلباش را حتما بخوانید. 2- تصمیم گرفتم از این به بعد دین خودم به رشته تحصیلیم، یعنی مهندسی عمران رو ادا کنم. سعی میکنم مطالبی در مورد سازههای بتنی، فولادی، تکنولوژی ساخت، نوآوریهای ساختمانی، نشریات و مجلات تخصصی عمران و معرفی سایتهای تخصصی و هر چیز مربوط دیگه رو بیشتر کار کنم. فعلا حوصله راهاندازی وبلاگ دیگهای رو برای این موضوع ندارم. 3- عطف به بند 1، ذیلا تعدادی فیلترشکن تر و تازه ارائه میگردد. امید است موجب امتنان حضرتعالی و دوستان قرار گیرد. به قول دوستان هفتانی لطفا استفاده فرهنگی کنید. "لعن الله الذین ......" http://www.topproxy.net/index.php http://proxy1.info/ http://www.xsent.com/index.php http://www.ztrer.com/ http://www.socks5.com/cgi-proxy.html http://bearisdriving.servebeer.com/proxy/ http://www.uniqueproxy.com/ http://www.firewalldown.com/ http://www.okproxy.net/ http://s94580507.onlinehome.us/proxy/ http://proxyshit.com/index.php http://maskmy.com/ http://freeproxy.nl/ http://www.sitetunnel.com/ http://www.piechdesign.net/free/index.php http://www.mikeknoop.com/secure/ | هادی | 11:17 AM | | هرگز بدون خلافت نمیتوانید امریکا را نابود کنیدمحمود احمدینژاد روز جمعه در ادامه سفرش به مالزی، در نماز جمعه شرکت کرد. احمدینژاد این روزها به علت نوشتن نامه ناصحانه به جرج بوش کانون توجهات است. هر چند خبرنگاران به او به چشم یک منبع خبری متحرک نگاه میکنند. به عنوان یک مسلمان هم در نماز جمعه شرکت کرد. از اخبار صدا و سیما این خبر را میدیدم. برایم جالب بود نوع برخورد مسلمانان مالزی که بیشتر اهل تسنن هستند. چه در دانشگاه و چه در نماز جمعه. آن افرادی که صدا و سیما از آنها به عنوان طرفداران رئیسجمهور ایران نام میبرد. جالب بود که دستشان را از بین نردههای در رد میکردند تا بلکه با احمدینژاد دست بدهند. اما دو نکته برایم جالب بود.اول آن که این نماز جمعه در جاکارتا برگزار شده بود یا کوالالامپور. چون خبرگزاریها یک خبر را به دو نوع متفاوت مخابره کردند. ایسنا و فارسنیوز آن را جاکارتا اعلام کرده اند و مهرنیوز همان عکسها را به نام کوالالامپور منتشر کرده اند. پیدا کنید پرتقال فروش را. دومین نکته بسیار جالب تر است. اتحاد بین ادیان جز آمال و آرزوهاست. اما رویاییتر آن است که فرقههای یک مذهب با هم متحد باشند. اتحاد شیعه و سنی مانند اتحاد اقلیت و اکثریت میتواند منشا خیر باشد. از ماجراهای تفرقه افکنانه حتما زیاد شنیدهاید. اما در اخبار تلوزیون دیدم که مردی در نماز جمعه(کوالالامپور یا جاکارتا) نوشتهای در دست جلوی احمدینژاد ایستاده و احمدینژاد هم برایش دست تکان میدهد. کمی دقت کردم به پلاکاردی که دست آن مرد بود و بالای سرش گرفته بود. مشابهش دست چند نفر دیگر هم بود. تنها توانستم آخرین کلمهاش که خلافت(khilafah) بود بخوانم. با جستجو در اینترنت آن عکس را پیدا کردم. آن افراد پلاکارد به دست نه تنها از دوستداران احمدینژاد نبودند، بلکه حرفشان چیز دیگری بود. MR AHMADINEJAD, YOU WILL NEVER DISTROY USA WITHOUT KHILAFAH. آقای احمدینژاد، شما هرگز بدون خلافت نمیتوانید امریکا را نابود کنید. یااین عکس (پسری که در گوشه راست تصوی پلاکارد دارد)که میگوید: MR AHMADINEJAD, LETS STRUGLE FOR CHALIPHAT AND DISTROY SATANIC USA. برخلاف ادعای ایسنا که اینها را طرفداران احمدینژاد و مخالف جرج بوش دانسته، آنها اهل تسنن هستند که احمدینژاد را نصیحت می کنند. هدف بزرگی چون نابودی امریکا هم باعث نشد تا این عده دست از تعصبات فرقهای دست بردارند. جالبتر سطح سواد انگلیسی بین دولتمردان ایران و با تاسف بیشتر روزنامهنگاران است. باز جای شکرش باقیست که به روشی دموکراتیک امر به معروف کردند. گزارش تصویری ایسنا گزارش تصویری مهر نیوز گزارش تصویری فارس نیوز | هادی | 1:49 PM | | برشهایی از نوزدهمین نمایشگاه کتاب و مطبوعات- بخش دوم4- نمایشگاه امسال، از حیث چینش و مساحت غرفهها جالب بود. به جز ترتیب و چیدمان غیرقابل درک غرفهها، این مساحت و متراژ اختصاصی هر غرفه بود که توجه را جلب میکرد. انتشاراتی مثل طرحنو که جز فعالان نشر علوم انسانی است جای کافی برای نمایش کتابهایش نداشت. نشر سرایی در یک کنج بود که ابتداباید داخل غرفه میشدی تا کتابهایش را ببینی. امید ایرانیان کمتر از شش متر جا داشت. انتشارات قلم هم همینطور. نشر ماهور هم به علت کم بودن فضای غرفه (9 متر) عطای نمایشگاه را به لقایش بخشید. احتمالا سهم این ناشران در همان سالنهایی بود که پاریال سوختند. البته غرفههای غیر سیاسی ومانند نشر ققنوس وضع بهتری داشتند. اما بهترین غرفهها اختصاص به انتشارات مرتبط با علوم اسلامی با قرائت رسمی داشت. امیدوارم این جهالت به حساب اسلام نوشته نشود. در نمایشگاه مطبوعات وضع ناگوار تر بود. نشریات طنز و یا آموزش زبان مثل پیام بازرگانی در جاهای مختلف پراکنده بودند. مساحت غرفههای شرق و اعتماد ملی خوب بود اما ماهنامههای نامه و چشمانداز ایران حداکثر توانایی میزبانی سه تا چهار نفر را در غرفهشان داشتند. بقیه باید بیرون بیاستند.5- آقا ببخشید! نوار و CD که قبلا منتشر میکردید رو نیاوردید نمایشگاه؟ چرا آوردیم ولی گشتاپو همش رو امروز صبح جمع کرد. ناشرانی که همراه کتاب CD هم منتشر میکردند حق فروش آنها را در نمایشگاه امسال نداشتند. کتابهایی هم از غرفهها جمع آوری شد. کتابهای گنجی، بوف کور صادق هدایت و تاویل آن، غلو مرحوم آیتالله صالحی نجفآبادی و کتابهایی دیگر. بعضی غرفهها به علت عدم رعایت ضوابط بسته شدند. این مکالمه آخر را هم چندباری شنیدم. یک آقای قلچماق با بیسیم: خانم! اون خانومی که تو غرفه شما نشستند مهمون شما هستند؟ خانم غرفه دار: بله. همان قلچماق سابق با بیسیم: بگید حجابشون رو درست کنند. 6- نمایشگاه مطبوعات از آن چه انتظار داشتم بیرمقتر بود. البته نسبت به پارسال که به علت انتخابات ریاست جمهوری هیجان داشت، انتظار افت طبیعی بود ولی نه به این مقدار. دیدن سیاسیون و روزنامهنگاران جالب بود ولی حرفهایشان به اندازه خودشان جالب نبودند. دیدن روزنامههایی که برای بقا و تثبیت خود تئوریسازی میکنند و ابایی از بیان بیاثر دانستن نمایشگاه و بیفایده دانستن انتقادات خوانندگان ندارند، حالم را بد میکند. 7- سال پیامبر اعظم بود و تبلیغات نخنما و کودکانه پیامبر. رادیوی نمایشگاه چند باری تبریک میگفت و یک کتابچه هم به نام گزارش لحظه به لحظه تولد پیامبر توزیع شد. مصداق عینی بد دفاع کردن. ایکاش سیره نبوی پیامبر اکرم هم قابل توزیع بود. 8- تحدید و تهدید نشر و ناشر. وزیر ارشاد میگوید ما به قانون عمل میکنیم، اگر تا به حال قانون اجرا نمیشد مشکل ما نیست. نمیدانم با این وضع چه بر سر نشر میآید. شاید یک روز همه ما بازار زیر زمینی کتاب انقلاب را به نمایشگاه کتاب ترجیح بدهیم. ادامه ندارد. پ.ن. برشهایی از نوزدهمین نمایشگاه کتاب و مطبوعات بخش اول | هادی | 6:09 PM | | برشهایی از نوزدهمین نمایشگاه کتاب و مطبوعات- بخش اولبازدید از نمایشگاه کتاب و مطبوعات برای من تبدیل به یک سنت هر ساله شده که از اوجب واجبات است. امسال هم مانند سالهای قبل این سنت را به جا آوردم. برداشتها و مشاهداتم را در بندهایی مینویسم.1-بر خلاف گفتههای عدهای همیشه منتقد، نمایشگاه امسال منظمتر از سالهای پیش بود. نه این که خیلی منظم و مرتب باشد. خیر، اما بازدید از غرفهها آسانتر شده بود و ترافیک اطراف نمایشگاه روانتر از سالهای پیش بود. حداقل من دستفروشهایی که اطراف خروجی و ورودی نمایشگاه CD میفروختند را ندیدم. اما باز هم بینظمی دیده میشد. چیدمان تخیلی غرفهها در سالنها که کشف مبنای آن نیاز به تفکر دارد. غیب شدن برخی از غرفهها بر خلاف گفتههای مسئولین مدیریت سالنها هم از این نظم بود. دفترچه ناشران که کمک بسیاری در پیدا کردن غرفهها و بهینهسازی زمان میکرد، امسال چاپ و توزیع نشده بود. 2- آیا نمایشگاه کتاب جای خوبی برای خرید کتاب است؟ اگر جواب من را بخواهید، با توجه به بودجه محدود، خیر. شخصا در خرید کتاب علاقهای به ریسک ندارم. چه بسیار کتابهایی که خریده شد و لذتی از خواندنش بردهنشد. در فرصت نمایشگاه هم نمیتوان کتابشناسی کرد. پس بهتر آن است که از قبل بدانیم که دنبال چه هستیم و حداقل ذائقه کتابخوانیمان را بشناسیم. راهکار خودم برای این مشکل خواندن نقدهای منتشر شده در مطبوعات است. همان کاری که در مورد فیلمهای سینمایی هم انجام میدهم. با مطالعه نقدهای مختلف میتوان به جمعبندی و تصمیمگیری رسید. 3- صریح بگویم، ما مرعوبیم. در خرید کتاب مرعوبیم. در نمایشگاه میتوان به وضوح این مرعوبیت را دید. دیدن اسم شریعتی، سروش، طباطبایی، دیهیمی و ... روی جلد یک کتاب، هر چه که باشد، ما را به خود جلب میکند. کتابی که چخوف، ناباکوف، کارور، کوندرا، سناپور، مستور، دولتآبادی و صاحبان شهرت دیگر به هر عنوانی جلدش را مزین کرده باشند، در زمره خوششانسترین کتابهایند. ای بسا نویسندگان جوان و جویندگان نامی که خوشقلمتر و شیواتر بنویسند. جرئت میخواهد تا کسی بابت نگاشتههای گمنامها پول بدهد و یا رسانهای که رسانهای کند نوشتههایشان را. ما برادههایی هستیم که جذب مغناطیس آهنربایی نامهای بزرگ میشویم. ادامه دارد... | هادی | 11:52 AM | | از مطهری تا ..."من اگر چه فرزند عزیزی که پاره تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد." بخشی از پیام امام خمینی به مناسبت شهادت استاد مطهریاین روزها که روز معلم میگویندش، یادآور شهید مطهری است البته نه آنطور که باید و شاید. مدرسهروها به فکر روز معلم و تقدیر از این قشرند، معلمان هم ناراضی از جایگاه اجتماعی و حقوقیشان و در این بازار مکاره میماند صدا و سیما و چند روزنامه که بعضا به صورتی تقدیر از این شهید میکنند که شوری نمیانگیزد و دفتر تفکری ورق نمیزند. خود را مدیون میدانم اگر کتابی خواندم و بهرهای بردم و ناسپاسی کنم و شکر نگویم. هر چند از کتابهای یادگارمانده از آن شهید، به دلایل مختلفی که همهمان آشناییم نتوانستم بیش از چند تا را مطالعه کنم اما همان اندک هم تلنگری به فکر میزند. امروز که دو دهه از شهادت مطهری میگذرد، هنوز هم کتابهای او منبع و مرجع است. هر چند راز این ماندگاری نه چندان برایم معلوم است و نه مکشوف. اما سعی میکنم در چند بعد شناخت اندک خودم را بنگارم. 1- مطهری برای امام خمینی مصداق فرزند بود. آیا میتوان خصلتهای امام را در مطهری دید؟ دینداری، علاقه به تحقیق و بررسی علمی و موارد زیادی که خود میدانید. اما از نظر من شجاعت مطهری بیشتر جلب نظر میکند. مطهری مصداق "لا تقف ما لیس لک به العلم" تا یقین پیدا نمیکرد دنبال چیزی نمیرفت. در جایی خواندم که در دوران طلبگی شهید مطهری نماز را به قصد رجا میخواند یعنی خدا را فرضا پذیرفته بود و نه عقلا. و البته از این گفته حضرت علی که" هرگز اگر راه حق را یافتید، از اینکه در اقلیت هستید وحشت نکنید." هم تبعیت میکرد. شهامت او در پرداختن به مسائل فکری روز حتی اگر با اندیشه رایج متضاد باشد، بیان کننده این موضوع است.این شجاعت تا آنجا پیش رفت که بخشی از کتابهایش که مبانی فکری نظام خوانده میشود به زیر تیغ سانسور برود. مطهری بود که اشکالات سازمان روحانیت شیعه را نه در خفا بلکه برای عموم بیان کرد و آن را دنباله رو عوام دانست. هم او بود که در حماسه حسینی به خرافات تاخت. رد پای این شجاعت را در آثار او قطعا خواهید یافت. 2- قرآن برای مطهری مرجع بود. اعتقادی که او به قرآن داشت کمتر بین دیگر روحانیون دیده میشد و حتی میشود. صرف بیان اینکه فلان حدیث از فلان امام است او را اغنا نمیکرد. بلکه آن حدیث را به قرآن ارائه میکرد و اگر مویدی بر آن مییافت، میپذیرفتش. حتی در سخنرانیهایش اس و اساس بر آیهای از قرآن است و در پی آن حدیث و روایات. او بر خلاف اخباریون و قشریون معتقد بود باید قرآن را به مردم عرضه کرد. اگر مقایسهای بین یکی از سخنرانیهای شهید مطهری چه مکتوب شده و چه صوتی، با سخنرانیهای پخش شده از صدا و سیما انجام دهید به این نکته پی خواهید برد. 3- مطهری یک اصولی به معنای واقعی کلمه بود. او در برخورد با مسائل جدید و مستحدثه نه منفعلانه آنها را میپذیرفت و تبعیت کورکورانه میکرد و نه به سیره اخباریون بیدرنگ آنها را رد میکرد. تلاش او برای آشنا شدن با مباحث روز و مبادله افکار با روشنفکران دیدنی بود. حرکت او روی مرز الیتیسم و پوپولیسم، سهل و ممتنع بودنش را به همراه داشت که باعث میشد همگان از مباحثاش سود ببرند. مطهری دو دهه پیش به شهادت رسید و ما در آشفته بازار امروز همچنان چشم بهراهیم تا کسی این سقف را مرتفعتر کند. لینکهای مرتبط ویژهنامه روزنامه اعتماد ملی درباره استاد مطهری pdf 1 -2 -3- 4 مطهرى اصلاح طلب يا محافظه كار، ویژه نامه سال 84 روزنامه شرق با مطالب خواندنی صفحه شهید مطهری در ویکی پدیا سایت شهید مطهری | هادی | 12:22 PM | | |
.:: تیتر آخرین اخبار ::. :آرشیو نوشته ها: July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 |