کـومـه [code:1]
[/code:1] [code:1][/code:1]

کـومـه

<وب نویسه هایی از فرهنگ, سیاست و اجتماع>

خانه    | پست خونه   |   | XML    |



عید‌مرّگی

- به‌به، سلام، حال شما؟ سال نو مبارک.
- سلام. سال نو شما هم مبارک باشه. صد سال به این سال‌ها.
- ایشا الله سال خوبی داشته باشید.
- قربان شما. شما هم سال خوبی داشته باشید.
- خوب چه خبر؟ اوضاع، احوال؟
.....
...
..

دیالوگ‌ بالا این روز‌ها زیاد شنیده می‌شود. اصطلاحات و تبریکاتی که کم و بیش از آن استفاده می‌کنیم. یکی دو هفته دچار عید‌مرّگی(بر وزن روز‌مرّگی) شدیم. بچه که بودم (مثلا الآن بزرگ شدم.)، برایم جالب بود این همه دید و بازدید. از اون جالب تر دیدن اقوام و بستگانی که در اولین دیدار نیاز به معرفی داشتند. آن موقع خجالت می کشیدم از این‌که فامیل‌هایم را نمی‌شناسم اما الآن فکر می کنم کسی که ادعای فامیل بودن دارد و از عید تا آن عید پیدایش نشود باید شرمنده باشد نه من. البته به جز مواقعی که خرشان توی گل گیر می‌کرد و التماس دعا داشتند. باز جای شکرش باقی است. بماند. اما چیزی که در این چند سال تحت نظر داشتم روند محدود شدن دید و بازدید‌هاست. ظاهرا جامعه ما صنعتی نشده خصوصیات جوامع صنعتی و مدرن را اخذ کرده است. غوره نشده مویز شدیم.

| هادی | 3:23 PM |

|




در سراشیبی 84

سال 84 جدا رو به زوال است. چند ساعت دیگر تمام می‌شود. یک سال دیگر هم از عمرمان گذشت. به کار‌های کرده و نکرده‌ام فکر می کنم. به برنامه‌هایی که داشتم و انجان شد و نشد و برنامه‌هایی که برایمان ریختند و .... به موضوع‌هایی که ناب و بکر بودند برای وبلاگ نویسی و از سر سهل‌انگاری بیات شدند. تمام امسال مانند فریم‌های نگاتیو از جلوی چشمم، بریده بریده می‌گذرند. اگر حوصله دارید با هم مرور کنیم. بعضی‌هایش جز خاطره جمعی 84 ماست.
84 رو به زوال است.
پارسال در ترافیک متراکم سیاست سال تحویل شد. سالی بود که دو رئیس جمهور داشتیم. همانطور که دو پادشاه در اقلیمی نگنجند، دو رئیس جمهور هم. پس 84 نه سال خاتمی بود نه سال احمدی نژاد. سال ترافیک شعار‌های انتخاباتی که امروز نوستالژیک و شاید مضحک شده باشند. هر ایرانی پنجاه هزار تومان، زندگی خوب برازنده ایرانی و دوباره می‌سازمت وطن دور دوم هم مبارزه با فاشیزم در سنگر صندوق‌های انتخاباتی. البته می‌شود، می‌توانیم غالب بود و ما حیران.
84 رو به زوال است.
پارسال سال پایانی دانشجویی من بود. به شهادت مدارک دوره کارشناسی عمران عمران را گذراندم. تابستانی که در محاصره کتاب‌های طراحی ساختمان بتنی و فلزی و راهسازی بودم. من بودم و دو دوست عزیز و گرما و هندوانه و شر‌شر عرق و ظرف‌های نشسته. آن نیز گذشت. بعدش هم علافی و تعلیق و مثلا خواندن برای ارشدی که مثل همان هندوانه‌های تابستانی در بسته بود و پر ریسک، بدون شرط چاقو. شاید سرخ باشد داخلش، شاید هم توزرد از آب در بیاید.
84 رو به زوال است.
پارسال داغ دیدن را باز هم تجربه کردم و داغ دیدن دوستم را به نظاره نشستم. در تکرار اشارت‌ها و تلنگر‌ها چه بی‌خیال و غره بودم. دچار نسیان شدم. شاید باز هم بشود اما نباید به خود اجازه داد تا چنین شود.
84 رو به زوال است.
پارسال سال حقوق ما بود. سالی که با یک حق دیگرمان هم آشنا شدیم و با جوگرفتگی مسلم بودنش را با تورم ورید‌های گردن، از اعماق وجود فریاد زدیم. آنقدر برای عده‌ای مهم بود که حقوق دیگر را فراموش کردند. شاید توفیر داشته باشد این‌که حق آدم را هم‌وطنان بخورند یا اجنبی‌ها.
84 رو به زوال است.
85 پیش روست.
پیش رو بودن 85 نویدی از امیدواریست. سالی که هنوز نیامده. بکر است. می‌توانی برایش برنامه‌ریزی کنی. برای تحقق آرزو‌هایت. این هم مانند همان هندوانه در‌بسته بی شرط چاقو است.(چقدر زندگیمان جالیزی شد.) امید کم خرج‌ترین و شاید موثر‌ترین و حداقل ترین آرزویی است که می‌توانم داشته باشم.
امیدوارم امسال هندوانه‌هایتان سرخ و شیرین باشد.
85 که پیش روی ماست، پیشاپیش مبارک.

| هادی | 5:09 PM |

|




با دقت ببینیم

آنقدر سرم شلوغ شده بود که نتوانستم آمدنش را، آرام آمدنش را نفهمیدم. دل‌مشغولی‌های امروزین چونان پرده‌ای غبار آلود سوی چشمانم را گرفت. ای کاش دقیقتر می‌دیدم.





پ.ن. این دو عکس، امروز صبح گرفته شد.

| هادی | 11:23 PM |

|




از رجعت تا رجوع

امروز، چهارشنبه، یک هفته از امتحانم می‌گذرد. قصد داشتم زودتر از این بنویسم.برای درس خواندن و مطالعه بیشتر ناچار بودم مدتی از بعضی علایق صرف‌نظر کنم. تا جایی که وبلاگ‌نویسی برایم نوستالژیک شده بود. اما حالا که فرصت دست داده بی‌عملی پیشه ام شده.
نمی‌دانم چرا احساس خوبی نداشتم. شاید متاثر از امتحان باشد ولی هر چه هست حس قلمی را دارم که مرکب دارد ولی از نوشتن عاجز است. این یک هفته را به گشت و گذار در این دنیای مجازی و هم کمی در دنیای واقعی گذراندم. بیشتر آشنایان را هم که می‌دیدم از وضع امتحان بیشتر از باقی مسائل می‌پرسیدند. من هم باید یک جوابی می‌دادم که با هر نتیجه‌ای در آینده، تناقض نداشته باشد. آخر می‌دانید که شاید حساب خانه و بازار با هم یکی نشود. الآن که به آن چند ماه گذشته نگاه می‌کنم، به پست‌هایی هرچند کم‌تعداد، از فرط استیصال و انواع فشارها در این کومه گذاشتم، به خود متذکر می‌شوم که یک دوره دیگر را که تجربیاتی برایم داشت را پشت سر گذاشتم. به هر صورت تمام شد و نتیجه هر چه که باشد باز هم برای من جدید خواهد بود.

پ.ن.1. از این پست اصلا راضی نیستم. خیلی عصا قورت داده و غیر وبلاگی از آب درآمد. فکر کنم باید نسخه روزی سه وعده وبلاگ‌خوانی بعد از غذا را اجرا کنم.
پ.ن.2. در ضمن از تمام دوستانی که در این مدت به این کومه سر می‌زدند و حضورشان تسلای خاطر داغ‌دیده من بود، کمال تشکر و امتنان را دارم. امیدوارم جبران کنم.

| هادی | 9:15 AM |

|




RE...

REcovery
REclamation
REvision
REbreath
Relief


COMING SOON

| هادی | 9:31 AM |

|




:لینک دوستان:


.:: تیتر آخرین اخبار ::.