|
دنیای کوچک ماچند روز قبل در حین وبگردی به موضوعی برخوردم که من را به یاد خاطرهای انداخت.سال گذشته از شهرستان قصد حرکت به سمت تهران دیدن نمایشگاه کتاب و مطبوعات را داشتم. آن روزها چون نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری بود فضا مهیجتر شده بود. به همین خاطر روزنامهها و نشریات سعی داشتند تا از کاندیداهای احتمالی و صاحبنظران دعوت کنند تا ساعتی در غرفه آنها باشند. من هم سعی کردم سفرم را طوری برنامهریزی کنم تا روز جمعهای که قرار بود دکتر معین در نمایشگاه و در غرفه روزنامه اقبال باشد، آنجا باشم. هر چند نمایشگاه کتاب وقتم را گرفت و نتوانستم به غرفه اقبال بروم ولی وقتی رسیدم به علت شلوغی دکتر معین به چادر کنار نمایشگاه رفته بود تا آنجا صحبت کند. در کنار دکتر معین، حنیف مزروعی، سعید شریعتی و عیسی سحرخیز نشسته بودند. به انتهای مراسم رسیده بودم . دکتر هم از چادر در حال خارج شدن بود. سخنران بعدی آنجا هم مصطفی کواکبیان بود که سحرخیز با زیرکی قبل از اینکه میکروفون را به او بدهد برایش آرزوی موفقیت کرد و اینکه به نفع دکتر معین کنار برود. دکتر که از چادر خارج شد، جمعیت هم همراهش بیرون رفتند. چند نفری هنوز اشتیاق مباحثه داشتند دست بردار نبودند. تا اینکه دکتر را به یکی از ساختمانهای اطراف چادر بردند که فکر کنم در آنجا نمایشگاه عکس برپا بود. البته به مردم اجازه ورود ندادند. اما بیرون سالن بحث و گفتوگو ادامه داشت. بیشتر هم دو گروه تحریمیها و طرفداران دکتر معین صحبت میکردند. در آن بین پسری بود با نیمچه ریش و عینکی که کمی هم سرزبانی صحبت میکرد. البته مانع از این نبود که از حرارتش کاسته شود. همین حرفهای تحریمیها را تکرار میکرد و اصرار داشت با شخص دکتر معین حضوری صحبت کند. تا اینکه سعید شریعتی به او گفت که حرف من و دکتر معین یکی است. او هم ادامه داد به صحبت که اصلاحطلبی در این ساختار محکوم به زوال است و چه و چه... چند روز قبل که به وبلاگها سرک میکشیدم، به وبلاگ نسل فردا رسیدم که گزارشی از اعتراض دانشجویان دانشگاه علامهطباطبایی را منتشر کرده بود. در بالا، گوشه راست وبلاگ عکس صاحب وبلاگ قرار داشت. آشنا بود. بله، خودش بود. فواد شمس، همان پسر که با حرارت صحبت میکرد.ظاهرا سردبیر نشریه دانشجویی نسل سوم که متعلق به دانشجویان علوم اجتماعی علامه است هم میباشد. چون آن زمان دوربین همراهم بود چند عکس گرفته بودم که اینجا میگذارم. سعید شریعتی در تلاش برای حفظ آرامش دموکراتیک در شان مباحثه در حالی که مرحوم اقبال را در آغوش دارند. این خاطره باعث شد هم یادی از گذشته بکنم، هم دوباره به خودم متذکر بشوم که عجب دنیای کوچکی است، و هم نوستالژیکوار در حسرت آن دوران نه چندان دور بگویم: یادش به خیر. عجب روزگاری داشتیم. | هادی | 1:18 PM | | |
.:: تیتر آخرین اخبار ::. :آرشیو نوشته ها: July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 |