|
یکشنبه، بیستم فروردین ماه 1385
مسخ یا معرفتدو سال قبل بود. چند روز مانده به عید، چنین رقم خورد تا آن زمان، خلاف سالهای قبل، خانه نباشم. دو سال پیش روزهای پایانی اسفند ماه، زمانی که هوا رو به گرم شدن نهاده بود، من با پاهایی که دیگر عادت به برهنه بودن کرده بودند، روی شنهای روان دشتی مشحون از خاطرهها بودم. هر چند چرایی پاهای برهنه برایم حداقل احترام گذاشتن بود و یا همرنگ شدن با جماعت همقطار. آن روز به همراه دوستان، زیر نور آفتاب که کمکم آزاردهنده شده بود، با همان پاهای برهنه روی رملهای روان، جایی بودیم که فکه میخواندنش. از بین مسیری که اصطلاحا معبر نامش است و با سیمهای خاردار مدور محصور شده، عبور میکردیم. بعد از دقایقی به فضایی گشادهتر و بازتر رسیدیم. چند قدمی جلوتر هم فضای باز بزرگتری بود مستطیل شکل که محل یافتن پیکر صدوبیست شهید بود. اما آن فضای کوچکتر اول به شهادت تابلو نوشته نصب شده در آنجا، شهادتگاه سید مرتضی آوینی، سید شهیدان اهل قلم بود.از این که کمی طولانی میشود معذرت میخواهم ولی این نقل قولها برای طرح سوال لازم است. " تصور نكنید كه من با زندگی به سبك و سیاق متظاهران به روشنفكری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یكی از دانشكدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی كه نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و كتاب «انسان تك ساختی» هربرت ماركوز را -بیآنكه آن زمان خوانده باشماش- طوری دست گرفتهام كه دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه كتاب هایی میخواند، معلوم است كه خیلی میفهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی كشانده است كه ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران كنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم كه«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است كه هركس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.." زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش "مرتضی آوینی را چطور میشناسید؟ مرتضی آوینی را من از زمانی که دانشکده بود میشناسم. از زمانی که او دانشکده میرفت، نه من. مرتضی بچهی تندرویی بود که در هر دوره یک حالی داشت. یک دوره زده بود به مواد مخدر و این جور چیزها. تمام بازوهایش جای سوزن بود. شب در دانشکده خوابش میبرد، فردا صبح جسدش را از دانشکده بیرون میآوردند. اصولا بچهی تندرویی بود. هرکار میکرد تا تهاش میرفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. قرتی مآب شده بود. جین میپوشید. دستبند میبست و از این جور کارها. اما شانس یا بدشانسی که آورد این بود که سال ۵۶ زد به عرفان و ادبيات عرفانی. بقيه کارها را کنار گذاشت. - واقعا معتاد بود؟ اين آخر نه ولی یک موقعی صبح بچهها همديگر را خبر کرده بودند که مرتضی مرد. این پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی آن موقعها توی دانشکده هنرهای زيبا بودند. بچهها جیغ میزدند میگفتند جسد مرتضی توی دانشکده افتاده. معلوم شد شب توی دانشکده مواد مصرف کرده و رفته تو حال و تا صبح همانجا مانده. یعنی میزد و از حد میگذشت و میرفت تا تهاش. نزدیکهای سال ۵۶ رسيد به «یاعلی» و ریش گذاشت. مولانا و امامحسین و تسبیح و از این چیزها. البته مرتضی هیچوقت خیلی جلف نبود." مصاحبه قاصدکآنلاین با مسعود بهنود انتظار ندارم با این دو تکه نقل قول، نتیجهگیری کلی بکنید. اما یک سوال دارم. سوالی که قبلا هم در ذهنم طرح شده؟، وقتی که پنجشنبهها به مزار اهل قبور میروم و بر سر خاک شهیدان هشت سال جنگ فاتحهای میخوانم. بر سر هر سنگقبری دو تاریخ نوشته شده یکی تولد و دیگری وفات. اگر قدمی در کنار این قبور بزنید و تفاضل این دو را محاسبه کنید اکثریت بین بیست تا سیسالگی هستند. یعنی تقریبا متولد دهه 40 و شهادت در دهه 60. یعنی در اوج جوانی و خواستها و امیال و آرزوها و شکفتن و هزار چیز دیگر برای خود و دیگران. اکثر این شهدا هم بر خلاف تبلیغات رسمی قدیس نبودند و ای بسا که آلوده به معاصی هم بوده باشند. یک نمونهاش سید مرتضی آوینی که به خاطر انسی که با قلم داشته، معترف است. نمونهها و مصداقها کم نیستند. اما سوال اینجاست که چطور جوانی که "زده بود به مواد مخدر" اینگونه متحول شد؟ چه عاملی توانست باعث دگرگونی آوینی و هزاران هزار جوان دیگر شود که مسیر زندگی خود را تغییر دهند و آیندهای دگر برای خود رقم زنند؟ در نظر شما آیا کسی که هیپی، متظاهر به روشنفکری، قرتی مآب، جین پوش و ... بوده تحت اثر چه عاملی به جایی میرسد که برای دفاع از عقیده و اندیشه و سرزمین و خلاصه ارزشها چنین ایثار کند؟ چگونه اندیشهای متعالی در قالب شعار، چنان در تودهها رسوخ میکند که تحولی بزرگ در جامعه حاصل میکند؟ | هادی | 7:05 PM | | |
.:: تیتر آخرین اخبار ::. :آرشیو نوشته ها: July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 |