|
آیا یخ ها در حال ذوب شدند؟دیروز طبق عادت همیشگی، بعد از ظهر به سمت روزنامه فروشی رفتم تا روزنامه صبح را بخرم.ما شهرستانی ها روزنامه های صبح، ظهر به دستمان می رسد و روزنامه های عصر برایمان حکم دیروزنامه را دارد. شاید هم به همین علت بود که همان روزنامه عصر، صبحی شد.به دکه مطبوعاتی رسیدم. باز هم عادت بد ناخنک زدنم گل کرد و شروع کردم به خواندن تیتر های روزنامه ها و مجلات. بعد به جعفرآقا سلامی عرض کردم و گفتم یه اقبال می خوام. آقا جعفر هم گفت که آقا هادی ، تموم شد. فکر کردم شوخی می کنه ولی انگار جدی جدی تموم شده بود. جا خوردم .ازش پرسیدم چرا تموم شد. این روزنامه که تا چند وقت قبل برگشتی داشت. اونم به شوخی گفت با این تیترهای داغی که اقبال می زنه چیزی نمی مونه و چند ساعته تموم می شه. یک ماه قبل از مطبوعاتی کنار دانشگاه پرسیدم اقبال فروش داره؟ بنده خدا انگار با این سوال سوخته باشه گفت آقا همش برگشتی داره. بله اون شب من صفرالیدین، بدون اقبال رفتم خونه و البته فرصتی بود تا چند صفحه ای بیشتر کتاب بخونم.من این اتفاق رو نشانه خوبی می بینم. فکر می کنم یخ های بی انگیزگی در حال آب شدن هستند. البته شاید این استنتاج صحیح نباشد ولی به هر حال نشانه ای است که در جمع با نشانه های دیگر ، می توان از آن نتیجه ای گرفت. شخصا معتقد به تبلیغات مستقیم نیستم و اثر تبلیغ غیر مستقیم را بیشتر می دانم ولی در زمانی که یک کاندیدا و یا احزاب حامی اش از ساده ترین امکانات رسانه ای محرومند، نتیجه این می شود که تنها روزن رسانه ای ایشان، بیش از پنجاه درصد مطالبش سیاست داخلی باشد. البته شرایط انتخابات چنین چیزی را می طلبد چون جامعه برای تصمیم گیری نیاز به اطلاعات دارد و اگر اطلاعات نادرست داده شود، تصمیمی که در نهایت اتخاذ می شود هم صحیح نخواهد بود. نکته دیگر هم همان نیم تای بالای صفحه اول است که نقش مهمی در میخ کوب کردن و یا سست شدن پای عابرانی که از کنارش می گذرند را دارد.(جسارتا خدمت روزنامه نگاران وبلاگستان، این نظر یک خواننده عادی است و دیگر پا در کفش شما نمی کنم.)اما هفته قبل که در مورد اکبر گنجی مطلب داشتند و کاریکاتورش صفحه اول کار شده بود به حدی مطالب صفحه اول و دوم درباره زندان و زندانی بود که خودت را پشت میله ها می دیدی.روزنامه اقبال باید کیفیت چاپ تصاویر و عکس هایش را بالا ببرد. بعضی اوقات نگاه کردن به تصاویری که چهاررنگش روی هم کیپ نشده اند، سردرد می آورد و دو بینی ایجاد می کند. ظاهرا زیاد به خاکی زدم. برای من که چند ماهی است که انتخابات دغدغه ام هست این تغییرات مهم است. حتی این روزها گفت و گو بین دوستان در دانشگاه، در فروشگاه ها و مغازه ها، به انتخابات کشیده می شود حتی اگر نظری مخالف شرکت کردن داشته باشند. چون حداقل می شود با این جماعت حرف زد. آیا شما هم صدای ذوب شدن یخ ها را می شنوید؟ * * * به یاد اکبر گنجی، روزنامه نگاری که به ما درس پایداری می دهد، این وبلاگ نام خود را به نامش تغییر داد. | هادی | 9:15 AM | | |
.:: تیتر آخرین اخبار ::. :آرشیو نوشته ها: July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 |