|
شانزده آذرففردا 16 آذر است.روز دانشجو.پنجاه و یک سال قبل در این روز دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به ورود نیکسون به ایران و اعطای دکترای افتخاری به وی در کلاس های درس حاضر نشدند.چرا اینکه امریکا با سیاست های مداخله جویانه اش در ایران باعث سرنگونی دولت قانونی دکتر محمد مصدق طی کودتای 28 مرداد 1332 شدند.با این کودتا حکومت ظالمانه محمد رضا پهلوی ادامه یافت و باعث شد استبداد باز هم در این مملکت تنفس کند.در 16 آذر دانشجویان متحصن به کلاس ها نرفتند و پاسخشان جز گلوله نبود.این سنت دیکتاتور هاست که جای عقل در سر مشت دارند و همه کارها را با آن می گشایند.قندچی ،بزرگ نیا و شریعت رضوی سه دانشجویی بودند که به تعبیر دکتر شریعتی در پای نیکسون قربانی شدند.اکنون بیش از پنجاه سال از آن روز می گذرد.جنبش دانشجویی هنوز دست به گریبان با استبداد است.آن روز استبداد پهلوی و امروز بنیادگرایی دینی.اگر دانشجویان در آن سال ها به همراه مردم در سرگونی رژیم شاه همکاری کردند و پس از انقلاب هم با تسخیر سفارت آمریکا انقلاب دوم را آفریدند اکنون با گذشت کمتر آز دو دهه از آن روز به نتایج دیگری رسیده اند.گروهی پیاده نظام حکومت شدند چه اصلاح طلب و چه اقتدار گرا. و گروهی هم از اینجا رانده و از آنجا مانده به دنبال کسب استقلال از حاکمیت و قدرت و حتی استقلال مالی. دانشگاه و دانشگاهیان اکنون سخت ترین مرحله را طی می کنند.از یک طرف با گسترش ارتباطات و کوچکتر شدن جهان توقعات دانشگاه از جامعه و حکومت بیشتر شده و خواهان اعطای آزادی و عدالت بیشتر از طرف حکومتندو از طرفی هم حکومت حیات خود را در گرو محدود کردن آزادی های آکادمیک می بیند.دانشگاه نهاد ایجاد و پرورش قوه پرسشگری انتقادی است.زیرا ذات علم کشف حقیقت است هر چند بسیار آرمانی به نظر آید ولی حداقل گامی است در جهت روشن شدن بخشی از آن.حکومت های توتالیتر از انتقاد گریزانند و ایدئولوژی خود را در صندوقچه هایی که در گوشه تاریک گنجه سیاست خنه شان است پنهان می کنند تا بلکه از گزند انتقادات مصون بمانند زیرا اصلا جوابی برای آن ندارند.پس باید به این رژیم ها حق داد تا از دانشگاه و دانشجو بترسند.استادان آگاه را از دانشگاه اخراج کنند و یا به زندان های طویل المدت بیاندازند و یا تبعید کنند چرا که مردم را در غفلت و نادانی نگه دارند. دانشجویان طبقه میانی هرم روشنفکری هستند.اینان واسطه بین روشنگری روشنفکران و عامه مردمند.حکومت می تواند در سه بخش از این هرم خلل ایجاد کند.روشنفکران تولید کننده و یا استادان دانشگاه را به انزوا بکشاند،مجبور به مهاجرت کند، زندانی کند و یا بترساند تا دست از انتقاد بردارند.دانشجویان که نقش روشنفکران واسطه را دارند را هم به همان صورت تهدید کند تا تئوری ها نظریات روشنگرانه را انتقال ندهند.اما در برخورد با عامه مردم.سیاست های مختلفی می تواند متصور باشد.این قسمت از هرم چون نزدیک به قاعده است از افراد بیشتری تشکیل شده است.حیات و ممات حکومت ها در دست همین طبقه است.می توان با جوسازی و ترور شخصیتی دانشگاه که مولد نقد و روشنگری در جامعه است ارزش آن را نزد عموم مردم کاهش داد و طوری محیط را پدید آورد که تصویر دانشجو در ذهن مردم فردی لاابالی و خوشگذران و بدون تعهد باشد.در این مورد سیاست های دیگری هم قابل اجراست. آنچه امروز جنبش دانشجویی بیش از هر چیز به آن نیازمند است آزادی است.اگر آزادی در سطح دانشگاه برقرار شود حتما روزی در جامعه هم پیاده خواهد شد زیرا دانشگاه منبع تغذیه فکری و معنوی جامعه است.در این راه سختی های فراوان وجود دارد و شاید اکنون برای ما جز رویایی شیرین نباشد. به امید آن روز یار دبستانی من با من و همراه منی چوب الف برسر ما بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه ترکه بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش خوب اگه خوب بد اگه بد مرده دلای آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه یار دبستانی من ......... | هادی | 6:10 PM | | |
.:: تیتر آخرین اخبار ::. :آرشیو نوشته ها: July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 |