کـومـه [code:1]
[/code:1] [code:1][/code:1]

کـومـه

<وب نویسه هایی از فرهنگ, سیاست و اجتماع>

خانه    | پست خونه   |   | XML    |



نمایش پایان ترم

زمان امتحانات هم داره می رسه.نوشته زير اندر احوالات يک دانشجوست که با تجربه ای که خودم در اين سالها کسب کردم می نويسم.والبته باید بگم کم هم نیستند افرادی که از الگوی زیر استفاده می کنند.


اول ترم:اين ترم ديگه بکوب درس ميخونم .اگر روزی فقط دو ساعت بخونم آخر ترم ديگه راحت راحتم.

بعد از اول ترم:حالا تازه که اول ترمه.بی خيال فرصت زياده.بعدا ميخونم.

وسط ترم:اين قسمت به طور دلخواه پر ميشود.

يک ماه به روز موعود:کم کم بايد درسام رو بخونم.امتحانا نزديکه.

سه هفته به روز موعود:با يه برنامه ريزی درست ميرسم.ترس نداره که.

دو هفته به روز موعود:وای چقدر درسا زيادن.کلاس هم که نرفتم يه کمی حاليم بشه.

يک هفته به روز موعود:حذف اضطراری و حذف پزشکی چجوريه؟

سه روز به امتحان:ماشين حساب رو برميداره و نمره هاش رو با خوشخيالی تمام حدس ميزنه ومعدل می گيره.نه خدا رو شکر مشروط نمی شم.

دو روز به امتحان:نمی دونم کدوم کتاب رو بخونم اين برنامه لعنتی هم که همش پشت سر همه اجازه نفس کشيدن رو هم به آدم نمی ده.

يک روز به امتحان:بابا بی خيال خب فوقش مشروط بشم

و اما روز امتحان:اين قسمت نقش تعيين کننده ای داره اگر با دست وپا باشی می تونه بپری البته همه چيزها دست به دست هم دادن تا بمونی.


* * *
به همین علت از این به بعد غیبت هام موجه میشه.البته سعی می کنم آپدیت کنم.


| هادی | 6:55 PM |

|




نماینده و رئیس مادام العمر

احمد ناطق نوری یکی از آن نمایندگان جالب است.فردی که نماینده دوره های اول تا هفتم مجلس بود و هست.البته در دوره اول بعد از این که برادرش شهید شد در انتخابات میان دوره ای مجلس اول از حوزه نور و محمود آباد انتخاب شد و در مجالس بعدی هم روی صندلی سرخ پارلمان که البته اکنون سبز رنگ شده است ، نشست.احمد ناطق بیش از بیست و چهار سال است که نماینده است و در این سالها با رایی قابل قبول از حوزه اش انتخاب شده که در مقابل خیلی از نمایندگان دیگر که هنوز دو سال از دوران نمایندگیشان نگذشته مردم از رایی که به او داده اند پشیمانند،رکوردی بی نظیر است.البته در مقابل نمایندگان دیگر با جنبه هم هست.نماینده ای را می شناسم که پای نامه هایش می نویسد مهندس فلان نماینده دوره های پنجم و هفتم مجلس شورای اسلامی.حالا فرض کنید احمد ناطق نوری بخواهد پای نامه هایش چنین چیزی بنویسد ،فکر نمی کنم چیزی از نامه باقی بماند.
احمد ناطق در سطح حوزه انتخابه نور و محمود آباد هم چندان به مدیران اصلاح طلب گیر نمی دهد بلکه با آنان مدارا می کند ولی با رقیبان خود و کسانی که برای کرسی نمایندگی مجلس دندان تیز کرده اند رحم نمی کند و البته تا به حال نمایندگی این شهر ها از خاندان ناطق نوری بیرون نرفته است.
علی اکبر ناطق نوری برادر احمد هم رئیس مجلس پنجم بود و اکنون مشاور رهبری است و البته رئیس گروه های محافظه کار است که این روزها در تکاپوی به دست آوردن ریاست جمهوری است.البته نه خودش چون تجربه شکست سال هفتاد و شش که با وجود حمایت های همه جانبه شکست خورد او را به تئوری اصلح نامقبول و صالح مقبول رساند تا به عنوان صحنه گران پشت پرده محافظه کاران ،این بار رئیس جمهور نشود ،بلکه رئیس جمهور تعیین کند.
با چنین سابقه و ارتباطی طبیعی است که احمد ، برادر علی اکبر ناطق، یکی از چهره های مجلس هفتم باشد .چون با آشفته بازاری که در مجلس وجود دارد و خیل عظیم نظامیان و نمایندگان بی تجربه ، احمد ناطق گل سر سبدشان است که به مدد تجربه خود می تواند یک جریان ایجاد کند.
هر گز تبلیغات احمد ناطق برای برادرش علی اکبر ، در انتخابات ریاست جمهوری هفتاد و شش از یادم نمی رود.او در بعضی از صحبت هایش سعی داشت تا با به میان کشیدن بحث های ناسیونالیستی رای مردم مازندران را قبضه کند .در این راه حتی از تشبیه برادرش به رضا خان هیچ ابایی نداشت و او را با رضا خان که مازندرانی و اهل آلاشت سوادکوه بود، مقایسه می کرد. از سختی های خود و برادرش می گفت و می گفت که من و برادرم آنقدر با انگشت شصت پنیر را روی نان فشار دادیم که سطح انگشت متورم شده بود.تبلیغ او برای برادرش به قدری مزخرف و مذبوحانه بود که ستاد انتخاباتی خاتمی در بعضی شهر ها سخنرانی های احمد ناطق را تکثیر و بین مردم توزیع می کردند.
چند روز قبل خبری در مورد احمد ناطق خواندم.احمد ناطق نوری ،در انتخابات فدراسیون بوکس به ریاست این فدراسیون انتخاب شد.البته اشتباه نکنید.ایشان پانزده سال بود که رئیس این فدراسیون بودند و برای یک دوره چهار ساله دیگر هم رای آورد و توانست این صندلی ریاست را هم حفظ کند.فدراسیونی که با وجود تمام علاقمندان به این ورزش ، هنوز نمی تواند مسابقاتش را از تلویزیون رسمی پخش کند.
احمد ناطق نوری ، نماینده مادام العمر نور و محمود آباد و همچنین رئیس مادام العمر فدراسیون بکس،از معدود مدیران است که واقعا صندلی ریاست که به کسی رحم نمی کند ، فعلا به او وفا کرده است. ولی سر این وفاداری چیست؟



| هادی | 5:14 PM |

|




یـلـــدا

ما ایرانیان خلقیات ویژه خودمان را داریم که در مقایسه با ملل دیگر یگانه است. مثلا همین رفت و آمد ها یا به قول معروف صله رحم.به کوچکترین بهانه ای دور هم جمع می شویم و زود شروع به صحبت و درد دل می کنیم.اگر با هم نسبتی خانوادگی داشته باشیم که تکلیفش مشخص است و اگر هم که همسایه دیوار به دیوار و یا نه اصلا چند ده دیوار آن طرف تر هم باشیم به بهانه ای بالاخره شامی نهاری مهمان می شویم یا دعوت می کنیم تا بلکه مراوده شروع شود.مثلا نگاهی به جشن های ایرانی قبل از اسلام و اعیاد اسلامی که بعد از اسلام وارد ایران شدند بیاندازید. چند تایی را نام می برم.عید فطر ،عید قربان، عید قدیر و از جشن های ایرانی نوروز،سیزده به در ،چهارشنبه سوری و جشن هایی که شاید دیگر امروز از یاد رفته باشند.البته گسترش شهر نشینی و آپارتمان نشینی رنگ و بوی سنتی این رفت و آمد ها را کمی از بین برده است.من از یکی از اینجشن ها یعنی یلدا می خواهم بنویسم
.

تا چند ساعت دیگر شب یلدا شروع می شه . بلند ترین شب سال.شب سیاه است و تاریک و همیشه هم به ظلمت و گمراهی تعبیر شده .پس هر چه طولانی تر نا مطلوب تر و وحشتناک تر.شاید اجداد ما ایرانیان هم به خاطر همین ترس و ناراحتی با پایه گذاشتن یک رسم خواستند این ترس را کمتر کنند که حتی امروز شب یلدا شب خوشحالیست. شب یلدا یه خاطره نوستالژیک رو برام تداعی می کنه .یه شبی که حتی شاید تا به حال اون رو به صورت حقیقی ندیده باشم.همه اعضای خانواده کنار یک ریش سفید فامیل زیر کرسی نشستن و روی کرسی هم انار ، هندونه،میوه ،آجیل و البته یه دیوان حافظ.حواستون باشه شب چله باید چهل چیز بخورید.این تصویریه که هرگز به حقیقت نپیوسته برای من .همیشه کمیتش لنگ بود.اگر انار و هندونه بود حافظ نبود و اگه حافظ بود کرسی نداشتیم و از همه مهمتر اون ریش سفیدی که گفتم انقدر زود ما رو ترک کرد که مزه خاطره اش رو نتونستم خوب نگه دارم.به هر حال یلدا، یلداست. باز هم خوش می گذره. یادش به خیر چند سال قبل حضرت حافظ حسابی بهمون حال داد.بعد از گرفتن فال برای چهارده پونزده نفر نوبت خودم که شد حافظ گفت "زاهدان کین جلوه از محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند" اما حافظ این قدر سهل و ممتنع هست که بشه از این هم برداشت خوب کرد.

یک چیز تلخ هم بگم که آزارم یم ده.تو این وانفسای اقتصادی خیلی ها شب یلداشون از شب های دیگه بدتره و سفرشون خالی تر.پدر و مادر هایی که شرمنده بچه هاشون می شن.نمی دونم راه حل جیه ولی حداقل می شه در موردش فکر کرد.به اون هایی فکیر کنین که منتظر ته مانده بشقاب ها هستن و البته به اون هایی که از فرط آبرو داری صورتشون رو با سیلی سرخ می کنن.نه فقط امشب که شب یلداست.
ببخشید که تلخ بود

شب است و گيتی غرق در سياهی
شب بلند است و سياهی پايدار ، ولی
باور به نور و روشنايی است ،
که شام تيره ما را ، از تاريکی می رهاند
و از دل شبهای يلدا ، جشن مهر و روشنايی به ما ارمغان می رساند
تيرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب يلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داريم . . . .

* * *

ویژه نامه شرق -یلدا


| هادی | 5:35 PM |

|




شب يلـــــدا و مراســـــــم آن

يلــــــدا واژيي ست سرياني که به زبان تازی تولد و ميلاد و به زبان پارسي زايش است و اين آخرين شب پاييز ، و نخستين شب زمستان يا آغاز چله بزرگ و درازترين شب سال مي باشد. ميـــــدانيم که ايرانيان پيش از آيين پاک زردشت بزرگ ، دارای کيش ميترايي بوده اند و مهر يا ميترا را خدای خورشيد و آفريدگار گيتي و هستي ميدانستند و به گمان برخي پيدايش اين آيين را از هوشنگ پادشاه پيشدادی مي دانند و در شاهنامه فردوسي خرد ورز نيز همين روايت آمده است

کـــــه ما را زين بهي ننگ نيست
بـــــه گيتي به از دين هوشنگ نيست
همــــه راه دادست و آيين مهر
نظــــر کردن اندر شمار سپهر

به همين دليل اين شب که از ديدگاه ستاره شناسان ، مبارک نيست ، نزد ايرانيان گرامي ست و برای دوری از نامبارکي آن را جشن و سرور همراه ميکنند و باز ميدانيم که ايرانيان شب و تاريکي را نماد اهريمن و روز و روشنايي را نشان اهورامزدا ميدانستند و پارسيان امروز نيز بر همان باورند و همه کارها برای پيروزی اهورامزدا بر اهريمن انجام مي گرفته است

چــــــون پس از شب يلدا روزها کم کم بلند و شبها کوتاه ميشوند ، آن را چيرگي روشنايي بر تاريکي و تباهي و پيروزی اهورامزدا بر اهريمن به شمار مي آوردند. چنين است که هنوز ايرانيها آن را به جشن و شادماني برگذار ميکنند. بدين ترتيب که خانواده ها و بستگان و دوستان به دور کرسي يا کنار بخاری گرد هم مي آيند و رسم بر اين است که برای شام خورش فسنجان مي پزند و با شيريني و ميوه های گوناگون به ويژه آجيلي به نام مشکل گشا و ميوه هايي چون انگور، انار، ازگيل، خرمالو و نيز هندوانه و خربزه از يکديگر پذيرايي ميکنند

در مــــــازندران و گيلان اگر اين هنگام برف باريده باشد مقداری برف را با شيره يي به نام کف که از پختن نيشکر برای ساختن شکر سرخ در روستاها فراهم ميسازند، ميخورند و باورشان اين است که با خوردن هندوانه و آميخته برف و شيره نيشکر، انسان در زمستان دچار سرماخوردگي نخواهد شد. در اين شب بزرگترها همراه با گفتگوها برای کوچکترها داستان های شيريني ميگويند از سده های پيش، گرفتن فال با ديوان حافظ نيز به اين رسم افزوده شده است

امـــا چرا اين شب يلدا ناميده شد. همان گونه که در بالا اشاره رفت، واژه يلدا به زبان پارسي به معنای زايش است که به آنچه در تاريخ و فرهنگ ها آمده، در اصل جشن پيدايش ميترا يا مهر بوده است که در دنيای آيين مسيح آن را با ميلاد حضرت عيسي برابر کردند و در سده چهارم ميلادی آن را هنگام زايش عيسای مسيح قرار دادند. برخي به اين باورند که واژه يلدا نام يکي از چاکران حضرت عيسي بوده است. چنانکه سنايي گفته

بـه صاحب دولتي پيوند اگر نامي همي جويي
که از يک چاکری عيسي چنان معروف شد يلد

که البته اين باور، خاستگاه يا بن مايه تاريخي ندارد، ولي آنچه آشکار است اين است که ميتراييسم وسيله لژيونهای رومي از راه آسيای کوچک «ترکيه امروز» در اروپا گسترش پيدا کرد و چند سده نيز آيين رسمي امپراتوری روم بود و مهرابه های فراواني که پرستشگاه مهريان بود در اورپا ساخته شد تا آن که کنستانتين امپراتور روم که به پدر کليسا مشهور است در آغاز سده چهارم ميلادی به طرافدارن آيين مهری را شکست و آيين مسيح را جانشين ميتراييسم کرد و برای جلوگيری از برگذاری جشن آيين مهری به اين بهانه که چون مسيحيان، عيسي را مظهر نور ميدانند، شب يلدا را که با زايش حضرت مسيح برابر شده و به نام ميلاد مسيح جشن بگيرند. کليسای روم نيز به طور رسمي بيست و پنج دسامبر را برای برگذاری جشن ميلاد مسيح پذيرفتند، مگر يک فرقه از آنان که ششم ژانويه را هنگام زايش مسيح برای خود قرار داد

به هر روی با اين که طرافدارن آيين مهری «ميتراييسم» شکست خوردند ولي آيين مسيح نتوانست از نفوذ ميتراييسم بر کنار بماند، چنانکه باور داشتن به رستاخيز و پل صراط و استفاده از ناقوس در کليساها و نشانه صليب و غسل تعميد و آرايش درخت کاج در کريسمس که همان سرو آريايي هست و کلاه اسقف ها به نام ميترايي و همزمان ساختن جشن کريسمس با جشن يلدا در ديانت مسيح راه پيدا کرد

از همه اينها که بگذريم، در ادب پارسي نيز نويسندگان و سرايندگان، بلندی زلف يار و سياهي خال رخسار و درازی دوری های دلدار را به شب يلدا مانند کرده و ميکنند که دو سه نمونه را ياد آور ميشوم

چون حلقه ربايند به نيزه توبه نيزه
خال رخ رنگي بربايي شب يلدا
از : عنصری

روز رويش چون بر انداخت نقاب ااز سر زلف
گويي از روز قيامت شب يلدا برخاست
از : سعدی

هست چون صبح آشکارا، کاين صبح چند را
بيم صبح رستخيز ست از شب يلدای من
از : خاقاني

| هادی | 4:44 PM |

|




فلسفه خلقت تخم مرغ*

یکی از بحث ها و مجادلات دائمی متفکرین و طراحان سوالات اساسی این است که در ابتدای خلقت اول مرغ به و جود آمده و بعد تخم مرغ و یا اینکه برعکس بوده و اول تخم مرغ به و جود آمده.این دور تسلسل جماعتی را اندر تفکر برده و همچنان لاینحل مانده است.حالا ما به این ها کاری نداریم زیرا از دانستنش چه سود حاصل.ما به دنبال اثر آن از نقطه نظر پراتیک(عملگرایانه) هستیم.
تخم مرغ یکی از مواد مغذی است که سفیده اش پروتئین بسیار زیادی در حدودنود درصد دارد .که خوردنش را مفید می سازد.البته زیاد خوردنش هم سلامتی را به خطر می اندازد.این شی عجیب ، قوت غالب اکثر افراد جامعه است به ویژه دو دسته.دسته اول دانشجویان عزیز ،علم آموزانی که به شوق کسب دانش هیچ سر رشته ای از علم عظیم آشپزی ندارند و ساده ترین غذا برایشان همین تخم مرغ است که در اشکال مختلف سرو می کنند.دسته دوم همان مجردین هستند که اینان هم در فراق همسر نایافته مجبور به خوردن همان هستند .در هر روز حداقل یک بار در برنامه غذاییشان نام تخم مرغ می درخشد.با تخم مرغ غذاهایی مانند نیمرو(به علت سهولت در بیشتر موارد)،تخم مرغ پخته و سیب زمینی، خاگینه، تخم مرغ آب پز و مدل هایی دیگر که از ترکیب مواد مختلف به دست می آید و وظیفه پر کردن معده خالی این دو قوم را که بخت از آنان روی برگردانده را برعهده دارد.اینان می توانند دل خوش دارند که به علت پروتئین زیاد تخم مرغ در حال انجام بدن سازی حجمی هستند.مدت زمان صرف شده برای تهیه این غذاها بسیار کوتاه است. فکر می کنم اگر تخم مرغ خلق نمی شد بسیاری از مردان از گرسنگی به لقاوالله می پیوستند و البته نکته مهمتر در فلفسفه آفرینش تخم مرغ این است که باعث استقلال مرد متاهل از همسرش می شود تا در دوران شکر آب بودن روابط فی مابین ازگرسنگی نمیرد و همچنان بر سر مواضع خود پایداری کند تا رنگش مانند تخم مرغ شود.
حتما خداوند برای آفرینش تخم مرغ بدون توجه به اول بودن آن یا مرغ دلایل محکمی دارد وولی همین فلسفه های گفته شده حجت را تمام می کند تا پی به اهمیت تخم مرغ این محبوب قلب ها ببریم.


*این نوشته ، تجربه ایست عینی که من در سه روز زندگی مجردی به دست آوردم.اگر شما چیز جدیدی به ذهنتان می رسد حتما بگویید.

| هادی | 3:26 PM |

|




تکمله ای بر شانزده خرداد

امسال روز دانشجو برای خیلی ها مهم بود.روزی بود که رئیس جمهور سید محمد خاتمی بعد از سه سال در مراسم این روز شرکت کرد و برای دانشجو ها هم اهمیت داشت.مطمئنا این آخرین 16 آذر بود که با حضور خاتمی به عنوان رئیس جمهور برگزار شد و شانزده آذر هشتاد و چها دیگر خاتمی نیست که بیاید در جمع دانشجویان و حرف آنها را بشنود و فحش بخورد و انتقاد ها را به جان بخرد و بخنند و البته کمی هم از کوره در برود و به دانشجویانی که نظم جلسه را بهم می زدند اخطار بدهد.از اقتدارگرایان انتقاد کند مانند همیشه و برای اولین بار از دوستان و حامیانش هم خرده بگیرد و خود را طلبکار این دو گروه بداند.شانزده آذر امسال باز هم تکرار اثبات صبر خاتمی بود.به قول آن دانشجو خداوند خاتمی را آفرید تا صبر ملت را آزمایش کند و دانشجویان را آفرید تا شاهد سو استفاده از این صبر باشد.قطعا آخرین روز دانشجو در دوران خاتمی برایش آسان نگذشت.
اول- چه طورمی شود که خاتمی بعد از سه سال که از شرکت در این مراسم خودداری می کرد در آخرین سال مسئولیتش در آن شرکت کند.آن هم در روزهایی که دانشجویان ،این حامیان اصلی او که بیشترین هزینه را هم در راه اصلاحات پرداختند انتقادات شدیدی نسبت به اودارند.اگر خاتمی در این مراسم همانند مراسمات سه سال گذشته و به همان بهانه شرکت نمی کرد مشکلی پیش می آمد؟چه اجباری برای شنیدن حرف های دانشجویانی که بیشترشان احساسی با این موضوع برخورد می کردند بود؟اصلا آیا فقط در روز دانشجوست که باید حرف دانشجویان را شنید؟
دوم- مراسم آن روز را صدا و سیما به صورت جراحی شده چهارشنبه شب نمایش داد.نمی دانم در صف های جلو دقت کردید چه کسانی نشسته بودند.حتی تا صف آخر.این طور که من دیدم اکثر دانشجویانی که در ابتدای مراسم حضور داشتند و قبل از این که در های سالن شکسته شود و دیگر دانشجویان وارد شوند اکثرا گزینش شده بودند و آنطور که از ظاهرشان بر می آمد و از پوستر ها و پلاکارد هایی که در دستشان بود، اکثرا از بسیج دانشجویی و تشکل های همفکر آن بودند.در کنار این شایعه ای که می گوید درب سالن در ساعت هفت صبح بسته شد و کسی حق وارد شدن نداشت.آنهم سالنی با ظرفیت هفتصد نفر.این سو مدیریت خود به بحران دامن زد.چرا برای این مراسم چنین سالن کوچکی در نظر گرفته شد.در سال های نخستین اصلاحات این برنامه در فضای باز برگزار می شد.
سوم- هیچ کس رفتار دانشجویان در هو کردن رئیس جمهور را نمی پسندد.آن هم رئیس جمهوری مانند خاتمی که نمی توان بر جنبه علمی و روشنفکری او چشم پوشید.این حرکت موهن ترین حرکت دانشجویانی بود که در مراسم حضور داشتند.این حرکات نشان دهنده وجود لمپنیسم در دانشگاه است.وای به روزی که جهل بر دانشگاه چیره شود.آن وقت نه از دانشگاه نشانی می ماند نه از جامعه که جامعه ارزش هایش را از دانشگاه می گیرد.مدعیان دموکراسی و کسانی که خواهان آن هستند چگونه خود بدان عمل نمی کنند.آیا هنوز دوره آن است که بدون فکر هر جمله آهنگینی را به عنوان شعار تکرار کنیم.این رفتار ظلمی بود که بر خاتمی رفت.
چهارم-(مخاطب این بند سید محمد خاتمی است)
آقای خاتمی ،از این که بعد از سه سال به جشن دانشجویان آمدید خوشحالم و ناراحتم از این که به شما توهین شد همانطور که گاهی در جاهای دیگر هم به شما توهین می شود.حرف های شما همیشه خوب بودند چه هنگامی که از روی نوشته می خوانید و چه آن وقتی که ما نوشته تان را می خوانیم.آمدی تا از عملکرد دولت دفاع کنی و بگویی بله ما هم کار کردیم.بگویی همین که شما الان جلوی رئیس جمهور ایستاده اید و ازاو انتقاد می کنید این کار دوم خرداد است.حرکت اصلاحی است که وزارت اطلاعات را نجات داده و اکنون مردم به آن اعتماد دارند. شاید من زیادی متوقع باشم اما باشد.اما من هم چیزی بگویم.من یک کلمه از شما یاد گرفتم فقط یک کلمه آن هم نهادینه سازی.این اقدامات شما چقدر نهادینه شد.اکنون که دیگرامیدواری به ادامه اصلاحات در حکومت کمرنگ شده است چقدر ایمان دارید که این روند بعد از شما هم ادامه خواهد داشت؟ آیا وزارت اطلاعات همان لولوی سابق نخواهد شد؟آیا بعد از شما تشکل های مردمی و(ngo)ها ادامه خواهند داشت ؟آیا.................من مطمئن نیستم.
آقای رئیس جمهور، من همیشه چهره شما را خندان دیدم حتی اگر ماسکی باشد بر صورت شما. البته اگر خندان هم نبودید لا اقل عصبانی هم نمی شدید. همانطور که در بند سوم هم گفتم.به شما حق می دهم در مقابل افراد بی منطقی که اصول گفت و گو را رعایت نمی کنند فریاد بزنید و آن ها را آدم ندانید و تهدید به بیرون انداختنشان کنید.من هم اگر جای شما بودم همین کار را می کردم .ولی آیا شما همیشه در برابر کسانی که به دموکراسی معتقد نیستند همین طور بودید.آیا بر سر همان مخالفانی که به قول شما ندای اصلاح طلبی مردم را نشنیدند هم همینطور فریاد می کشید و آنان را تهدید می کنید یا اینکه فقط کمیته ای تشکیل می دهید تا حقیقت یابی کنند. من نمی دانم شاید بیشتر از این ها برای مخالفان اصلاحات عصبانی می شدید.شاید همین باعث شد که محاسنتان در این چند سال بیشتر سفید شود.
آقای خاتمی ، من جوانم و باید به آینده امیدوار باشم ولی شاید هم جوان نباشم چون به آینده امیدی ندارم.
آقای خاتمی
وفا کنیم و ملامت کشیم وخوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

| هادی | 6:42 PM |

|




شانزده آذر

ففردا 16 آذر است.روز دانشجو.پنجاه و یک سال قبل در این روز دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به ورود نیکسون به ایران و اعطای دکترای افتخاری به وی در کلاس های درس حاضر نشدند.چرا اینکه امریکا با سیاست های مداخله جویانه اش در ایران باعث سرنگونی دولت قانونی دکتر محمد مصدق طی کودتای 28 مرداد 1332 شدند.با این کودتا حکومت ظالمانه محمد رضا پهلوی ادامه یافت و باعث شد استبداد باز هم در این مملکت تنفس کند.در 16 آذر دانشجویان متحصن به کلاس ها نرفتند و پاسخشان جز گلوله نبود.این سنت دیکتاتور هاست که جای عقل در سر مشت دارند و همه کارها را با آن می گشایند.قندچی ،بزرگ نیا و شریعت رضوی سه دانشجویی بودند که به تعبیر دکتر شریعتی در پای نیکسون قربانی شدند.
اکنون بیش از پنجاه سال از آن روز می گذرد.جنبش دانشجویی هنوز دست به گریبان با استبداد است.آن روز استبداد پهلوی و امروز بنیادگرایی دینی.اگر دانشجویان در آن سال ها به همراه مردم در سرگونی رژیم شاه همکاری کردند و پس از انقلاب هم با تسخیر سفارت آمریکا انقلاب دوم را آفریدند اکنون با گذشت کمتر آز دو دهه از آن روز به نتایج دیگری رسیده اند.گروهی پیاده نظام حکومت شدند چه اصلاح طلب و چه اقتدار گرا. و گروهی هم از اینجا رانده و از آنجا مانده به دنبال کسب استقلال از حاکمیت و قدرت و حتی استقلال مالی.
دانشگاه و دانشگاهیان اکنون سخت ترین مرحله را طی می کنند.از یک طرف با گسترش ارتباطات و کوچکتر شدن جهان توقعات دانشگاه از جامعه و حکومت بیشتر شده و خواهان اعطای آزادی و عدالت بیشتر از طرف حکومتندو از طرفی هم حکومت حیات خود را در گرو محدود کردن آزادی های آکادمیک می بیند.دانشگاه نهاد ایجاد و پرورش قوه پرسشگری انتقادی است.زیرا ذات علم کشف حقیقت است هر چند بسیار آرمانی به نظر آید ولی حداقل گامی است در جهت روشن شدن بخشی از آن.حکومت های توتالیتر از انتقاد گریزانند و ایدئولوژی خود را در صندوقچه هایی که در گوشه تاریک گنجه سیاست خنه شان است پنهان می کنند تا بلکه از گزند انتقادات مصون بمانند زیرا اصلا جوابی برای آن ندارند.پس باید به این رژیم ها حق داد تا از دانشگاه و دانشجو بترسند.استادان آگاه را از دانشگاه اخراج کنند و یا به زندان های طویل المدت بیاندازند و یا تبعید کنند چرا که مردم را در غفلت و نادانی نگه دارند.
دانشجویان طبقه میانی هرم روشنفکری هستند.اینان واسطه بین روشنگری روشنفکران و عامه مردمند.حکومت می تواند در سه بخش از این هرم خلل ایجاد کند.روشنفکران تولید کننده و یا استادان دانشگاه را به انزوا بکشاند،مجبور به مهاجرت کند، زندانی کند و یا بترساند تا دست از انتقاد بردارند.دانشجویان که نقش روشنفکران واسطه را دارند را هم به همان صورت تهدید کند تا تئوری ها نظریات روشنگرانه را انتقال ندهند.اما در برخورد با عامه مردم.سیاست های مختلفی می تواند متصور باشد.این قسمت از هرم چون نزدیک به قاعده است از افراد بیشتری تشکیل شده است.حیات و ممات حکومت ها در دست همین طبقه است.می توان با جوسازی و ترور شخصیتی دانشگاه که مولد نقد و روشنگری در جامعه است ارزش آن را نزد عموم مردم کاهش داد و طوری محیط را پدید آورد که تصویر دانشجو در ذهن مردم فردی لاابالی و خوشگذران و بدون تعهد باشد.در این مورد سیاست های دیگری هم قابل اجراست.
آنچه امروز جنبش دانشجویی بیش از هر چیز به آن نیازمند است آزادی است.اگر آزادی در سطح دانشگاه برقرار شود حتما روزی در جامعه هم پیاده خواهد شد زیرا دانشگاه منبع تغذیه فکری و معنوی جامعه است.در این راه سختی های فراوان وجود دارد و شاید اکنون برای ما جز رویایی شیرین نباشد.
به امید آن روز

یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف برسر ما بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب بد اگه بد مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه
یار دبستانی من .........

| هادی | 6:10 PM |

|




تحریف تاریخ توسط بسیج دانشجویی

مشاهدات من از جشن 16 آذر دانشگاه

در دانشگاه ما بسیج دانشجویی مسئول برگزاری مراسم 16 آذر بود.چون تنها تشکل دانشگاه بود. بسیج دانشجویی یک دسته گل ساخت با عدد 44.حالا همین طور که این نوشته رو می خونین فکر کنید چرا 44؟ قبل از شروع مراسم کفش های لنگه به لنگه اصفهانی و آهنگ های آریان پخش شد اما دریغ از یار دبستانی من. حتما از بالا دستور دادند این آهنگ مال کمونیست هاست حتی اگه از صدا و سیما پخش بشه.ماجرای 44 هم با توضیح مجری محترم که از برادران بسیجی هستند حل شد.فقط آن ها که به تاریخ علاقه مندند ادامه این مطلب رو نخونن.برادر بسیجی با صلابت خاص که بدرد خواندن بیانیه و توی دهن آمریکا زدن می خوره گفت این دسته گل که عدد 44 روش درست شده به پاس جنبش دانشجویی که از سال 1339 با شهادت سه دانشجو در دانشگاه تهران در اعتراض به ورود نیکسون شروع شد . بله متوجه شدید .دوستان ما که مجری مراسم بودند و البته مسئولان دفتر فرهنگ دانشگاه سال 1332 را با 1339 اشتباه گرفتند و جنبش 51 ساله را هفت سال جوانتر کردند تا 44 ساله شود.

| هادی | 5:57 PM |

|




:لینک دوستان:


.:: تیتر آخرین اخبار ::.