|
من و کاپشن احمدینژادیاین روزها کم کم تغییرات هوا محسوستر میشود و آن هوای شبه بهاری جایش را به سرما میدهد. آن هم سرمایی که باید خودمان را در مقابلش بپوشانیم. قضیه لباس پوشیدن هم داستانی دارد برای خودش. هر کس سلیقهای دارد. بعضیها دنبال مد میروند و بعضی هم میخواهند همیشه تک باشند و منحصر به فرد. گروهی هم اصلا به این چیزها توجه نمیکنند. حتما چشم و همچشمی ها را در انتخاب نوع پوشش دیده اید. یک ماجرای جالبی هم برای من پیش آمد که برایتان تعریف میکنم.فروردین همین امسال، یعنی 84، وقتی که هوا نه آنقدر سرد بود که با کاپشنهای ضخیم بیرون بیاییم و نه آنقدر گرم که بدون آن و یا به قولی هوا برزخی بود، رفتم و بعد از دیدن چند مدل کاپشن بهارانه، یکی را خریدم و پوشیدم. انتخاب خوبی بود. هم از رنگش خوشم آمده بود و هم از طرحش. هوا که گرمتر شد این را گذاشتم کنار تا به وقتش بپوشم. گذشت تا این که این برزخی دوم از راه رسید و موسم پوشیدن همان لباس. لباس را از جایش درآوردم. اما این بار مردد. حتما رئیس جمهور جدیدمان را دیدهاید. همان که کاپشن و کفشش معروف است و سعی دارد در پوشیدن کاپشن خودش را رجایی دوران بنامد. به هر صورت من الآن کاپشنی دارم که از نظر طرح به کاپشنهای مدل احمدینژادی میماند. آن زمانی که من این را خریدم اصلا احمدینژاد صحبتش هم نبود و بیشتر به مزاحی میمانست که رئیس جمهور شود. خلاصه دست و دلم میلرزید که کاپشنم را از گنجه بیرون بیاورم. شد تف سربالا. یا به قولی مار از پونه بدش میآمد، در خانهاش سبز شد. هر جا میروم دوستان و آشنایان پشتبند فامیلی من یک نژاد هم میاندازند. الآن دو راه بیشتر ندارم. یا اینکه سرما را تحمل کنم و یا اینکه کاپشنم را بپوشم و به جای سرما متلکهای دوستان را تحمل کنم. | هادی | 10:39 AM | | |
.:: تیتر آخرین اخبار ::. :آرشیو نوشته ها: July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 |