|
خاطره ای از یک سفر کوتاهمن فعلا افتادم به تعریف کردن اتفاقاتی که توی مسیر خانه تا دانشگاه برام اتفاق می افته.اصلا می شود یک وبلاگ مستقل برای تعریف کردن این خاطرات راه انداخت.ولی این یکی واقعا جالب بود.چند روز قبل سوار یک پیکان شدم تا این مسیر یه ساعته تا دانشگاه را برم.یکی دو کیلومتر بعد از سوار شدن من یک پسری سوار شد و کنار من نشست.من می شناختمش و می دونستم تو دانشگاه ما هست و هم رشته منه ولی خودش نمی دونست.طبق معمول ما ایرانی ها که دکترای اظهار نظر های سیاسی رو داریم البته بیشتر در خفا،ماشین هنوز به دنده سه نرسیده بحث این آقا با راننده از لاستیک ماشین و چاله چوله های خیابان به سیاست رسید.پسر دانشجو که کنارم بود اطلاعات تقریبا خوبی داشت و از گذشته ایرانی ها که پر افتخارند و از داریوش و کورش می گفت.از کتیبه کورش که سند حقوق بشره و از سرمایه های مملکت.اما راننده که ظاهرا زیادی تحت تاثیر تلویزیون بود از بحران هویت جوان ها و از تقلید کورکورانه اونها می گفت.من هم البته با توجه به تجربه چند ساله فقط سکوت کردم و شنیدم.هر کدام حرف خودشان را می زدند.پسر دانشجو از انقلاب هم گفت.گفت که اشتباه بود و یک سری از این صحبت ها .کمی هم روحانیت رو مورد لطف قرار داد.در این بین گاهی اوقات مسافر هایی هم سوار می شدند که به اندازه یکی دو جمله چیزی می گفتند و پیاده می شدند.این رفیق من هم هنوز متوجه نشده بود که من می شناسمش.تا اینکه خودم بهش گفتم.یک کم خودش رو جمع و جور کرد.بعد از معرفی یک کمی با هم در مورد سیاست صحبت کردیم البته من سعی کردم موضع تند وصریحی نگیرم.به نظر می رسید یک کمی نگران باشه که جلوی من این حرف ها را زده.رو به من کرد و گفت : شما عضو بسیج دانشگاه هستین؟ من هم بدون تامل و با بدجنسی تمام گفتم بله .این جا بود که بیچاره به روغن سوزی افتاد.البته من هم بهش گفتم که قبلا باهاشون همکاری می کردم ولی مگه قبول می کرد.با زبان بی زبانی گفت که من از این صحبت های سیاسی خیلی ضربه خوردم و تا الان سه ترم از درس عقب افتادم.من هم بهش قول دادم که خیالش جمع باشه. ساعت بعد با هم درس داشتیم ولی من نمی دونم چرا سر کلاس نیومد | هادی | 10:59 AM | | مدیری زیر سایه مدیری دیگرهمیشه رقابتی بین مدیران وجود دارد که در بعضی مواقع سازنده است و البته مخرب هم می تواند باشد.همین رقابت و یا تاحدودی چشم و هم چشمی است که حتی منشا ابداع و نوآوری می شود.صدا و سیما به عنوان فراگیر ترین و عمومی ترین رسانه در ایران کوچکترین تغییر در راس هرم مدیریتی آن باعث دگرگونی در دیگر بخش هایش ومی شود که نمود عینی آن را می توان در برنامه های صدا و سیما دید.مدیر سعی می کند با نوآوری و برنامه های کوتاه مدت خودی نشان بدهد و خود را در مقابل رئیس قبلی قرار ذهد. از اینکه کارمندانش او را با رئیس قبلی مقایسه کنند و او را در صدر بنشانند خشنود می شود.این ها را نوشتم تا به اینجا برسیم که بین دوران ریاست لاریجانی در صدا و سیما و جانشین کنونی وی ضرغامی مقایسه ای داشته باشیم. لاریجانی در سال هفتاد و دو از وزارت ارشاد به صدا و سیما آمد تا مدیریت این رسانه بزرگ را در اختیار بگیرد و به قول خودش تحولی در آن به وجود بیاورد.اما برای شروع کار و ایجاد محبوبیت بین عامه مردم نوآوری هایی را به کار بست.البته قبل از وی محمد هاشمی برادر رئیس جمهور ریاست این سازمان را بر عهده داشت.یکی از این کارها که من به خاطر دارم و در آن زمان که لاریجانی تازه به سازمان آمده بود دعوت از استاد شجریان برای برنامه تحویل سال بود.یادم می آید که آن سال در دید و بازدید های نوروز خیلی روی این مورد تکیه می کردند و خوشحال بودند که استاد به صدا و سیما آمد.بگذریم که بعد از پا گرفتن لاریجانی او به دنبال سیاست های دیگری بود که حتی باعث شد استاد شجریان نه تنها دیگر پا به صدا و سیما نگذارد بلکه اجازه نداد تا صدایش با تصاویر گل و بلبل از تلویزیون پخش شود.اضافه کنیم به این لیست برنامه های هویت،چراغ،کنفرانس برلین،فیلم های تکراری ،موسیقی مبتذل و بی محتوا و موارد بسیاری که کارنامه ده ساله لاریجانی را نزد ملت درخشان تر نمود. حال که یکی از معاونان لاریجانی رئیس سازمان شده تمام تلاشش را می کند تا از زیر سایه سنگین لاریجانی خارج شود.ضرغامی که زمانی معاون سینمایی وزارت ارشاد بود به معاونت استان ها و کجلس صدا و سیما می آید تا در رکاب لاریجانی باشد.اوج فعالیتش را می توان در تاسیس شبکه های استانی و از آن مهمتر در مجلس ششم و در مخالفت با طرح هایی مانند آزاد سازی ماهواره و یا تحقیق و تفحص از صدا و سیما و همچنین دفاع از بودجه این سازمان دانست.اما این معاون اکنون خود رئیس شده و نیاز دارد تا از زیر نام لاریجانی خارج شود.از این مهمتر این که رقبای وی در کسب ریاست سازمان هنوز پست معاونت را دارند،افرادی مانند رحمانی فضلی و کردان.ضرغامی برای اثبات مدیریتش دست به تغییراتی نمادین در صدا و سیما زد.نمونه اش را می توان در اخبار بیست و سی ویا موارد عینی دیگری دانست.یکی از منافع این رقابت پخش تیزر تلویزیونی فیلم هایی است که در حال اکران در سینما هستند.در واقع این تبلیغات تلویزیونی می تواند خونی در رگ های در حال احتضار سینمای ایران باشد .هر چند چاره دراز مدت نیست ولی موثر است.نمونه اش تیزر فیلم دوئل که سعید راد بازیگر قبل از انقلاب در آن بازی می کند و در واقع محور تیزر هم می باشد بارها در طول روز پخش می شود.هر چند روزنامه هایجمهوری اسلامی و کیهان و نشریه یالثارات از این کار انتقاد می کنند. نکته دیگر اینکه اکنون هر روز خاطرات مدیریت ده ساله لاریجانی در سازمان صدا و سیما در ستون پاورقی روزنامه جام جم چاپ می شود و این قدرت را به مردم و کارمندان سازمان می دهد تا بتوانند قیاسی بین این دو مدیر داشته باشند.پس ضرغامی ناچار است تا خلاقیت خود را به کار بیندازد ویا حداقل مشاوران خوبی انتخاب کند تا در این بازی بازنده نباشد امیدوارم این رقابت به نفع مردم باشد. * * * چند روز قبل برای رفتن به دانشگاه سوار ماشین شدم .البته صندلی عقب.کمی جلوتر مسافر دیگری سوار شد البته صندلی جلو.مردی میانسال .ریش دار ،کت و شلواری و ابا یک کیف سامسونت.خیلی آرام با راننده صحبت را آغاز کرد و از آنجا که ما ایرانی ها مادر زاد دکترای علوم سیاسی داریم هنوز چند کیلومتر نرفته بحث به وادی سیاست افتاد.راننده می گفت دولت دزد است و آن مرد می گفت (البته بسیار آرام و مدل گفت و گوی تمدنی)عزیز دلم دولت من و شمائیم ما باید خوب باشیم و اخلاق را رعایت کنیم.به قانون احترام بگذاریم و......خلاصه این مسیر پنجاه و خورده ای کیلومتری به صحبت این دو نفر گذشت.ولی انصافا اقای ریش دار خیلی با تمانینه و آرامش صحبت می کرد و در مواردی حق هم داشت ولی راننده قبول نمی کرد .راننده فکر کرد طرف کاره ای است.آن آقا هم گفت عزیز من،من تا به حال نان دولت را نخورده ام و استخدام هیچ جایی هم نیستم.ولی تمام این حرف ها آب در هاون کوبیدن بود.راننده کماکان دولت را دزد می دانست.بالاخره به مقصد رسیدیم.من و آن اقا با هم پیاده شدیم.راننده صد تومان کمتر کرایه گرفت.من فکر کردم اشتباه کرده و به اوگفتم.به من گفت صد تومان کمتر گرفتم چون در طول مسیر ....شعر زیاد شنیدی. * * * خیلی وقت بود که آپدیت نکردم و کلا تو ترکم.از این به بعد شاید نتونم منظم آپدیت کنم ولی سعی می کنم حداقل هفته ای یه بار یه دستی به سر و روی این کومه بکشم | هادی | 1:53 PM | | ماه رمضان تمام شددر حال طی کردن روزهای انتهایی ماه رمضان هستیم.روزهایی که شاید مانند روز های دیگر باشند برایمان.اگر هم کمی تفاوت داشتند در ابتدا ، شاید اکنون آن شور و شوق اولیه کمی فروکش کرده باشد.به هر حال قدر زر زرگر بداند قدر گوهر گوهری.اگر گوهر رمضان برایمان ارزشمند است به خاطر نادر بودنش است و به خاطر اینکه یک دوازدهم از تقویممان را پر کرده ،به خاطر اینکه ما قدر شب قدر را بیشتر بدانیم.به هر صورت روزهای ماه رمضان هم می گذرد.از بلند گوی مسجد محل صدای اذان نماز عید فطر می آید.الله و اکبر ولله الحمد والحمد و لله علی ما اولانا .ما هم که شب قبل در تشویش بودیم که آیا فردا روزه بگیریم یا نه با این صدا به سمت مصلی می رویم تا نماز عید را بخوانیم.نماز عید که قنوت های بسیار طولانی هم دارد. اللهم اهل الکبریائ والعظمه و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمه و ....... به قنوت آخر که می رسم دیگر روی پا بند نیستم.نماز تمام می شود و بعد از مصافحه با آشنایان و روبوسی تبریک عید به خانه می رویم تا ببنیم که از این یک ماه چه توشه ای برداشته ایم.راستی برایم خیلی جالب است .کسانی در ماه رمضان به نماز جمعه می روند که حتی در طول سال اگر وقت هم داشته باشند این کار را نمی کنند و یا نماز عید فطر که مستحب است با استقبال زیادی روبرو می شود که مجبورت می کند تا صبح زود بیدار بشوی و تا جایی برای نماز عید داشته باشی. حالا دیگر بعد از یک ماه به قول الپر کرکره ها را بالا می کشیم.بعضی از این آخوند ها دعای خوبی دارند که من هم آن را می گویم:خدایا ،این ماه رمضان را آخرین ماه رمضان عمر ما قرار مده. امسال فکر می کنم باز هم مثل پارسال برای تعیین روز عید فطر مشکل داریم.یک شنبه یا دوشنبه ، مسئله این است. | هادی | 2:58 PM | | |
.:: تیتر آخرین اخبار ::. :آرشیو نوشته ها: July 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 |