کـومـه [code:1]
[/code:1] [code:1][/code:1]

کـومـه

<وب نویسه هایی از فرهنگ, سیاست و اجتماع>

خانه    | پست خونه   |   | XML    |



مادر

عصر چهارم مرداد است و من در خانه، پشت کامپوتر نشسته ام و می خواهم برای وبلاگم چیزی بنویسم. این روزها روز مادر است. به خاطر ولادت حضرت فاطمه. دیگر این را همه می‌دانند. چند روزی است که صدا و سیما پشت سر هم این را تکرار می کند.دیگربا این کار مزه سورپرایز کردن را هم از بین بردند. ما یعنی من و دیگر بچه های خانه به فکریم تا چه چیزی بگیریم برای مادرمان. مثل یک ماشینی که در زمان مشخص، کار معینی انجام می‌دهد. مثل ساعتی که کوکش کردند تا هر سال روز مادر با سر و صدای زیاد و گرد و خاک به پا کردن زنگ بزند. داد بزنیم که مادر دوستت داریم. بلند‌تر داد بزنیم تا همه بشنوند. نمی‌دانم چرا این‌ها را می‌نویسم. شاید فکر می کنم فرزند خوبی برای مادرم و پدرم نبوده ام. اصلا چرا فکر کنم؟ مطمئنم که این طور نبوده است. گاهی سرکشی کردم، تند خویی کردم و چه بسا کارهایی کردم که خودم نسبت به آن‌ها بی توجه بودم ولی آن‌ها را ناراحت کردم. می‌دانم که آن‌ها این ‌جا را نمی‌خوانند و حتی نمی‌دانند ولی برای دل خودم معذرت می خواهم. ببخشید من را اگر فرزند خلفی نبودم.
مادرم روزت مبارک. یادم نبود که امروز روز تو است. اما تو فقط امروز مادری برایم نکردی . سال‌هاست که مادرم هستی. محرم رازم و پناه خستگی هایم و سنگ صبورم. هر روز مادرم هستی. یادم می آید کلاس چهارم ابتدایی که می خواست برای موضوع "از مادر خود تشکر کنید" انشا بنویسم. یک جمله اش یادم هست. آن روز نوشتم که "اگر به عنوان فرزند تمام تلاشم را بکنم تا خدمات مادر را سپاس گویم، هرگز نمی‌توانم آن لحظه، فقط آن لحظه ای که تو درد می‌کشی تا پا به دنیا بگذارم را جبران کنم." چه قدر معلم خوشش آمده بود.چند تا مهر صد آفرین در دفترم کنار نمره بیست زد. شما هم خوشحال شدید. من هم.
مادرم امیدوارم یادم بماند که هر روز روز تو است. روزت هم مبارک باشد.

| هادی | 7:10 PM |

|




:لینک دوستان:


.:: تیتر آخرین اخبار ::.