کـومـه [code:1]
[/code:1] [code:1][/code:1]

کـومـه

<وب نویسه هایی از فرهنگ, سیاست و اجتماع>

خانه    | پست خونه   |   | XML    |



خاطرات نا‌نوشته

قلمم خشکیده. دیگر رقبتی به نوشتن ندارم. خشک بودن آن‌چه که در این یک ماه آموختم شدیدا اثر کرده است. هر چند فرصت کم دست می‌دهد اما همان اندک را هم باید استراحت کرد تا خستگی از تن بیرون برود. دنیایی از حرف‌ها و تجربه‌های اندوخته و زیسته در این دوره کوتاه تازه آغاز شده دارم، می‌دانم که باید بنویسمشان اما نوشتن حس می‌خواهد و دل و دماغ. فرصتی می‌خواهد تا به دستت که به دست گرفتن اسلحه عادت کرده مجالی بدهی تا با قلم، این دوست دیرین آشتی کند.
خدمت، قسمت من از کیک زندگی در این فصل شد. همان‌که به نام‌های مختلف شناس مردم است. خدمت مقدس سربازی، خدمت زیر پرچم، آش‌خوری، سال‌های سگی، سال‌های ضخیم شدن ضخامت پوست و ... . ای‌کاش بتوانم تا خاطرات از یادم نرفته آن‌ها را بنویسم. کوتاه به دو مورد از تجربیات خدمت اشاره می‌کنم.
در یک ماه کلا از دنیا و ماوقع آن بی اطلاع بودم. هر چند مانند مومی در دست مربیان بودیم اما آن‌ها زحمتی به خود نمی‌دهند تا اخبار روز را که حتی مطابق با خواست خودشان و یا حتی وارونه باشد به اطلاع برسانند. برای من که روزی دو سه روزنامه و چند ساعت اینترنت حداقل سرگرمی جدی من بود، اوائل غیر قابل تحمل بود، اما حالا عادی شده است. حداکثر روزنامه که دیده می‌شود صفحه اول روزنامه‌های جام‌جم و جمهوری‌اسلامی است که به برد کنار در نمازخانه منگنه شده است.
سربازی دوره‌ای است که یاد می‌گیری سر‌به‌زیر باشی. از قدیم گفته‌اند "ارتش چرا نداره". افزایش تعداد چرا‌ها ارتباط مستقیم دارد با افزایش تنبیهات و درد‌سر‌ها. باید بی‌تفاوت باشی و بی‌خیال. حق همان است که مافوقت می‌گوید. دیگر برایت مهم نخواهد بود که در لبنان چه می‌گذرد و یا این‌که انتخابات تجمیع شد یا نشد و یا فلان زندانی سیاسی چه بر سرش آمده. خودت می‌شوی کانون توجهات. نوعی خود‌خواهی تحمیلی. بیشتر از همه آن‌ها مهمتر آن است که تنبیه نشوی، یک شب بخواب نگهبان نباشی و لغو مرخصی نشوی.
امیدوارم نحوست سربازی زود از سرم بپرد.

| هادی | 6:01 PM |

|




:لینک دوستان:


.:: تیتر آخرین اخبار ::.