کـومـه [code:1]
[/code:1] [code:1][/code:1]

کـومـه

<وب نویسه هایی از فرهنگ, سیاست و اجتماع>

خانه    | پست خونه   |   | XML    |



حجاب از زبان نمایندگان

باز هم با رسیدن فصل گرما و افزایش دما، شاهد بروز حساسیت نسبت به کاهش البسه به‌ویژه در مورد خانم‌ها هستیم. اعتراض اعضای شورای شهر تهران به وضع پوشش در خیابان‌ها، اعلام برخورد نیروی انتظامی با زنان بی‌حجاب و بد‌حجاب و تجمع گروهی از زنان در مقابل مجلس در اعتراض به وضعیت حجاب در جامعه و حضور تعدادی از نمایندگان در بین آن‌ها، از زمره این حساسیت‌هاست. قصد بررسی این موضوع را ندارم. بیشتر توجهم به اظهارات دو نماینده که در آن جمع حضور داشتند جلب شد.
1- محمد‌تقی رهبر: "کسی که حقوق دولت را می‌گیرد نباید دختر و زنش این‌طور به خیابان‌ها بیایند و جاهایی از توجیه نیز گذشته است."
اظهار نظر‌های ایشان در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی مسبوق به سابقه است. به نظر می‌رسد آقای رهبر در تفکیک حریم‌ها و حدود‌ها دچار سردرگمی باشند. چون شان کارمندان دولت را در حد مزدور پایین آورده‌اند. کسی که کارمند دولت و نهاد‌های وابسته به آن است در ازای کار و خدماتی که ارائه می‌دهد در پایان ماه حقوق دریافت می‌کند و برفرض در صورت انجام کار مازاد، اضافه حقوق دریافت می‌کند. این یک قرارداد ساده است. کارمند هم موظف است به شرایط سازمان مستخدم در آن تن دهد که این ضوابط شامل نوع پوشش هم می‌شود. در ساعات غیر‌ اداری هم شخصیت حقیقی خود را دارد. پس توسیع ضوابط اداری به ساعات غیر اداری کاریست ناصحیح و ناشی از خلط بین شخصیت حقیقی و حقوقی. حال چه رسد به این‌که با لحن توهین‌آمیز نه تنها کارمندان زحمت‌کش، بلکه خانواده آنان را جیره‌خوار و سرسپرده دولت بدانیم که حقوق را مانند صدقه به کارمند مستحق ترحم و دلسوزی، پرداخت می‌کند. آن هم در امری مانند حفظ حجاب که بنیانش بر اعتقاد و ایمان قلبی است.
2- حسن کامران:"اگر می‌گوییم حجاب چادر است، چرا بچه‌های بعضی مسئولان چادر ندارند، اول
باید آن‌ها درست شوند و بعد اعتراض کرد که چرا این‌گونه است."

این نماینده اصفهان هم مشهور به این تذکرات اسلامی است به ویژه که در مورد مبارزه با اسراف و تبذیر اهتمام خاصی دارند. اما به نظر می‌رسد ایشان هم مانند همکار دیگر خود دچار اشتباه و اختلاط شدند. نخست متذکر شوم تا جایی که حافظه یاری می‌کند، تا امروز چادر به عنوان حجاب برتر تبلیغ و معرفی شده است. اکنون شاید کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمده است. شاید از سر شوق و قرار گرفتن در جو معترضین این کلام جاری شده باشد، چون محدود کردن حجاب به چادر نه عقلی و شرعی است و نه شدنی. اما در مورد این‌که باید ابتدا از خود و اطرافیان شروع کرد حرفی سنجیده و صحیح است. پیامبر(ص) هم دعوت به اسلام را از عشیره و اطرافیان خود آغاز کرد و روایات و احادیث هم بر اولویت امر به معروف و نهی از منکر نزدیکان تاکید دارد. البته باز باید تاکید کرد که بر خلاف گفته ایشان که باید فرزندان (طبعا منظور گوینده فرزندان ذکور نبوده است.) مسئولان چادری شوند، باید تلاش کرد تا حجاب رعایت شود نه فقط یک نوع مشخص از آن. و این فقط شامل مسئولان نمی‌شود بلکه آمران و ظابطان را هم دربر می‌گیرد. نا‌گفته نماند نباید از هویت مستقل فرزندان از والدین غافل شد و آنان را در رشد و بالندگی مخیر کرد. به قول معروف "گیرم پدر تو هست فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل"


منبع: روزنامه شرق 30 فروردین 1385

| هادی | 11:02 AM |

|




دنیای کوچک ما

چند روز قبل در حین وبگردی به موضوعی برخوردم که من را به یاد خاطره‌ای انداخت.
سال گذشته از شهرستان قصد حرکت به سمت تهران دیدن نمایشگاه کتاب و مطبوعات را داشتم. آن روز‌ها چون نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری بود فضا مهیج‌تر شده بود. به همین خاطر روزنامه‌ها و نشریات سعی داشتند تا از کاندیدا‌های احتمالی و صاحبنظران دعوت کنند تا ساعتی در غرفه آن‌ها باشند. من هم سعی کردم سفرم را طوری برنامه‌ریزی کنم تا روز جمعه‌ای که قرار بود دکتر معین در نمایشگاه و در غرفه روزنامه اقبال باشد، آنجا باشم. هر چند نمایشگاه کتاب وقتم را گرفت و نتوانستم به غرفه اقبال بروم ولی وقتی رسیدم به علت شلوغی دکتر معین به چادر کنار نمایشگاه رفته بود تا آنجا صحبت کند. در کنار دکتر معین، حنیف مزروعی، سعید شریعتی و عیسی سحر‌خیز نشسته بودند. به انتهای مراسم رسیده بودم . دکتر هم از چادر در حال خارج شدن بود. سخنران بعدی آن‌جا هم مصطفی کواکبیان بود که سحر‌خیز با زیرکی قبل از این‌که میکروفون را به او بدهد برایش آرزوی موفقیت کرد و این‌که به نفع دکتر معین کنار برود. دکتر که از چادر خارج شد، جمعیت هم همراهش بیرون رفتند. چند نفری هنوز اشتیاق مباحثه داشتند دست بردار نبودند. تا این‌که دکتر را به یکی از ساختمان‌های اطراف چادر بردند که فکر کنم در آن‌جا نمایشگاه عکس برپا بود. البته به مردم اجازه ورود ندادند. اما بیرون سالن بحث‌ و گفت‌و‌گو ادامه داشت. بیشتر هم دو گروه تحریمی‌ها و طرفداران دکتر معین صحبت می‌کردند. در آن بین پسری بود با نیمچه ریش و عینکی که کمی هم سرزبانی صحبت می‌کرد. البته مانع از این نبود که از حرارتش کاسته شود. همین حرف‌های تحریمی‌ها را تکرار می‌کرد و اصرار داشت با شخص دکتر معین حضوری صحبت کند. تا این‌که سعید شریعتی به او گفت که حرف من و دکتر معین یکی است. او هم ادامه داد به صحبت که اصلاح‌طلبی در این ساختار محکوم به زوال است و چه و چه...
چند روز قبل که به وبلاگ‌ها سرک می‌کشیدم، به وبلاگ نسل فردا رسیدم که گزارشی از اعتراض دانشجویان دانشگاه علامه‌طباطبایی را منتشر کرده بود. در بالا، گوشه راست وبلاگ عکس صاحب وبلاگ قرار داشت. آشنا بود. بله، خودش بود. فواد شمس، همان پسر که با حرارت صحبت می‌کرد.ظاهرا سردبیر نشریه دانشجویی نسل سوم که متعلق به دانشجویان علوم اجتماعی علامه است هم می‌باشد. چون آن زمان دوربین همراهم بود چند عکس گرفته بودم که اینجا می‌گذارم.


سعید شریعتی در تلاش برای حفظ آرامش دموکراتیک در شان مباحثه در حالی که مرحوم اقبال را در آغوش دارند.



این خاطره باعث شد هم یادی از گذشته بکنم، هم دوباره به خودم متذکر بشوم که عجب دنیای کوچکی است، و هم نوستالژیک‌وار در حسرت آن دوران نه چندان دور بگویم: یادش به خیر. عجب روزگاری داشتیم.

| هادی | 1:18 PM |

|




سیمای محمد

اکنون، هنگام آن رسیده است که با چنین نگاهی، سیمای محمد، آخرین پیامبر سلسله چوپانان پیامبر را به گونه‌ای تازه بتوان دید و بدین گونه است که به راستی می‌توان گفت که محمد را اینچنین باید از نو دید، از نو شناخت، او را با نگاهی که اشیا و اشخاص را می‌نگریم نباید نگریست. باید از روانشناسی، جامعه‌شناسی و تاریخ، نگاهی تازه ساخت و بر سیمای محمد افکند. او را باید در صف شخصیت‌های عظیم تاریخ: قیصران و حکیمان و انبیا دید. در جمع پیامبران بزرگ شرق نشاند و تماشایش کرد. در این هنگام است که تصویر او در چشم ما چنان شگفت و توصیف ناپذیر می‌نماید که گویی هرگز او را ندیده‌ایم. هرگز چنان تصویری را از مردی در جهان نمی‌شناخته‌ایم.

سیمای محمد، دکتر علی شریعتی

| هادی | 1:16 PM |

|




سجده شکر هسته‌ای

امروز صبح از شبکه خبر، مطلبی شنیدم در این مورد که امشب رئیس جمهور خبری به مردم می‌دهد که اگر آن را بشنوند باید سجده شکر به جا آورند. احمدی نژاد در ادامه کار‌های تبلیغی‌اش از در انتظار گذاشتن مردم و ایجاد استرس و هیجان ولو کاذب ابایی ندارد. این بار ظاهرا باید برای شنیدن این خبر مسرت بخش لحظه شماری کنیم تا سجده شکر بگزاریم. سوالی که در این ساعات صدا و سیما با بزرگ کردن وعده احمدی‌نژاد ایجاد خواهد کرد حتما پیرامون چیستی این خبر خواهد بود. چه چیزی است که لایق شکر‌گزاری است؟ این خبر چه اهمیتی دارد که رئیس جمهور به عطش مردم در مورد دانستن‌اش دامن می‌زند؟ چرا هفته وحدت که با ولادت پیامبر اعظم آغاز می‌شود را برای اعلام این خبر انتخاب کرده؟ آیا انتشار این خبر باعث ایجاد وحدت ملی می‌شود؟ حتما شخصی نخواهد بود و جنبه عمومی و یا رساتر، همان منافع ملی دارد. مثل وعده نفتی کردن سفره مردم در انتخابات. شاید هم همین باشد. شاید هم از آن‌جا که کارشناسان به زعم خود این دولت را امام زمانی و متفاوت با دیگر دولت‌ها می‌دانند در مورد با امام زمان باشد. اما با توجه به اخبار و از آنجا که بناست ایران کانون تحولات عالم باشد، احتمال می‌دهم که در مورد انرژی هسته و این چیز‌ها باشد.به این لینک‌ها توجه کنید!
احمدي‌‏نژاد: جزئيات خبر خوش هسته‌‏اي در آينده اعلام مي‌‏شود.... رييس‌‏جمهوري با بيان اين كه در طي ايامي كه هيات دولت در مشهد است، يك خبر خوش در موضوع هسته‌‏اي را اعلام خواهم كرد ...
وزير دفاع: خبرهاي خوش هسته‌يي به موقع اعلام مي‌شود.راز سفر البرادعی به ایران. (شنیده‌ها‌ی خبرنگار شریف نیوز، حاکی از این است که این موفقیت كه غنی‌سازی اورانیوم بیش از 3.5 درصد می‌باشد، از مهمترین گام‌ها در خودكفایی در تولید سوخت هسته‌ای است. بدین ترتیب، ایران در زمینه فناوری هسته‌ای، از مرحله آزمایشگاهی به مرحله صنعتی وارد شده است.)

البته تمام این‌ها حدس و گمان است. دولت نهم که خود مولود غافلگیری است شاید باز هم بخواهد غافلگیری کند.
به هر صورت خداوند ایران و مردمان‌اش را از شر دشمنان دانا و دوستان نادان مصون بدارد.

| هادی | 11:49 AM |

|




مسخ یا معرفت

دو سال قبل بود. چند روز مانده به عید، چنین رقم خورد تا آن زمان، خلاف سال‌های قبل، خانه نباشم. دو سال پیش روز‌های پایانی اسفند ماه، زمانی که هوا رو به گرم شدن نهاده بود، من با پاهایی که دیگر عادت به برهنه بودن کرده بودند، روی شن‌های روان دشتی مشحون از خاطره‌ها بودم. هر چند چرایی پا‌های برهنه برایم حداقل احترام گذاشتن بود و یا همرنگ شدن با جماعت هم‌قطار. آن روز به همراه دوستان، زیر نور آفتاب که کم‌کم آزار‌دهنده شده بود، با همان پاهای برهنه روی رمل‌های روان، جایی بودیم که فکه می‌خواندنش. از بین مسیری که اصطلاحا معبر نامش است و با سیم‌های خاردار مدور محصور شده، عبور می‌کردیم. بعد از دقایقی به فضایی گشاده‌تر و بازتر رسیدیم. چند قدمی جلوتر هم فضای باز بزرگتری بود مستطیل شکل که محل یافتن پیکر صد‌و‌بیست شهید بود. اما آن فضای کوچکتر اول به شهادت تابلو نوشته نصب شده در آن‌جا، شهادتگاه سید مرتضی آوینی، سید شهیدان اهل قلم بود.
از این که کمی طولانی می‌شود معذرت می‌خواهم ولی این نقل قول‌ها برای طرح سوال لازم است.

" تصور نكنید كه من با زندگی به سبك و سیاق متظاهران به روشنفكری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یكی از دانشكده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی كه نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و كتاب «انسان تك ساختی» هربرت ماركوز را -بی‌آنكه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام كه دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه كتاب هایی می‌خواند، معلوم است كه خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی كشانده است كه ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران كنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم كه«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است كه هركس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.."
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش

"مرتضی آوینی را چطور می‌شناسید؟
مرتضی آوینی را من از زمانی که دانشکده بود می‌شناسم. از زمانی که او دانشکده می‌رفت، نه من. مرتضی بچه‌ی تندرویی بود که در هر دوره یک حالی داشت. یک دوره زده بود به مواد مخدر و این جور چیزها. تمام بازوهایش جای سوزن بود. شب در دانشکده خوابش می‌برد، فردا صبح جسدش را از دانشکده بیرون می‌آوردند. اصولا بچه‌ی تندرویی بود. هرکار می‌کرد تا ته‌اش می‌رفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. قرتی مآب شده بود. جین می‌پوشید. دست‌بند می‌بست و از این جور کارها. اما شانس یا بدشانسی که آورد این بود که سال ۵۶ زد به عرفان و ادبيات عرفانی. بقيه کارها را کنار گذاشت.
- واقعا معتاد بود؟
اين آخر نه ولی یک موقعی صبح بچه‌ها همديگر را خبر کرده بودند که مرتضی مرد. این پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی آن موقع‌ها توی دانشکده هنرهای زيبا بودند. بچه‌ها جیغ می‌‌زدند می‌گفتند جسد مرتضی توی دانشکده افتاده. معلوم شد شب توی دانشکده مواد مصرف کرده و رفته تو حال و تا صبح همان‌جا مانده. یعنی می‌زد و از حد می‌گذشت و می‌رفت تا ته‌اش. نزدیک‌های سال ۵۶ رسيد به «یاعلی» و ریش گذاشت. مولانا و امام‌حسین و تسبیح و از این چیزها. البته مرتضی هیچ‌وقت خیلی جلف نبود."
مصاحبه قاصدک‌آنلاین با مسعود بهنود

انتظار ندارم با این دو تکه نقل قول، نتیجه‌گیری کلی بکنید. اما یک سوال دارم. سوالی که قبلا هم در ذهنم طرح شده؟، وقتی که پنج‌شنبه‌ها به مزار اهل قبور می‌روم و بر سر خاک شهیدان هشت سال جنگ فاتحه‌ای می‌خوانم. بر سر هر سنگ‌قبری دو تاریخ نوشته شده یکی تولد و دیگری وفات. اگر قدمی در کنار این قبور بزنید و تفاضل این دو را محاسبه کنید اکثریت بین بیست تا سی‌سالگی هستند. یعنی تقریبا متولد دهه 40 و شهادت در دهه 60. یعنی در اوج جوانی و خواست‌ها و امیال و آرزو‌ها و شکفتن و هزار چیز دیگر برای خود و دیگران. اکثر این شهدا هم بر خلاف تبلیغات رسمی قدیس نبودند و ای بسا که آلوده به معاصی هم بوده باشند. یک نمونه‌اش سید مرتضی آوینی که به خاطر انسی که با قلم داشته، معترف است. نمونه‌ها و مصداق‌ها کم نیستند.
اما سوال اینجاست که چطور جوانی که "زده بود به مواد مخدر" اینگونه متحول شد؟ چه عاملی توانست باعث دگرگونی آوینی و هزاران هزار جوان دیگر شود که مسیر زندگی خود را تغییر دهند و آینده‌ای دگر برای خود رقم زنند؟ در نظر شما آیا کسی که هیپی، متظاهر به روشنفکری، قرتی مآب، جین پوش و ... بوده تحت اثر چه عاملی به جایی می‌رسد که برای دفاع از عقیده و اندیشه و سرزمین و خلاصه ارزش‌ها چنین ایثار کند؟ چگونه اندیشه‌ای متعالی در قالب شعار،‌ چنان در توده‌ها رسوخ می‌کند که تحولی بزرگ در جامعه حاصل می‌کند؟

| هادی | 7:05 PM |

|




لینک‌آباد

تعطیلات مطول نوروزی با حسن ختام سیزده‌بدر تموم شد. امسال بر خلاف سال‌های قبل بعد از عید هم در تعطیلات به سر می‌برم.
اما سیزده بدر، می گن باید سبزه گره زد به ویژه مجرد‌ها. هادی حیدری هم احمدی‌نژاد رو برد تا علاوه بر بزرگداشت روز طبیعت، سبزه هسته‌ای رو گره بزنه تا بلکه بختش باز بشه و ناکام از دنیا نره.
این تعطیلات نوروزی باعث شد تا روزنامه‌‌نگار‌ها یه نفسی بکشند و ما هم چشممون به راه باشه تا بل یه ورقی چاپ بشه بیاد دست‌مون. سایت‌های خبری هم تو این مدت یک کمی رکود داشتند. شکر خدا از امروز چاپ می‌شن. راستی روزنامه نگارها سیزده بدر تو دفتر رونامه هستند؟
عید فرصت خوبی برای مسافرت رفتن هست که ما امسال ازش محروم بودیم. دوستانی که نیمه مستطیع بودند، سفر داخلی داشتند و عده‌ای هم که تماما مستطیع بودند، کوله بار سفر را بستند تا به خارج از ایران بروند. خداوند قسمت آرزومندان کند. آقای گذار به دموکراسی هم تشریف بردند هند برای بار دوم. هندکم مقبول. واقعا می‌گن خبرنگارها امنیت شغلی ندارند و منتظر هدیه رئیس جمهوری هستند همینه.
اما جالب‌تر از همه خبری بود که تو یکی از وبلاگ‌ها خوندم. منبع خبرش آنقدر موثق بود که من با طناب پوسیده ایشان تا ته اعماق چاه سقوط کردم. آدم اصلاح‌طلب باشه، روزنامه‌نگار اون‌هم از نوع چلچراغی‌اش باشه، تازه داماد یک سوپر اصلاح‌طلب به اسم مصطفی تاجزاده باشه، خب معلومه که وبلاگ شانیت یه خبرگزاری داره. مرتضی ناعمه، در وبلاگش نسل‌نو نوشته : "واقعا فکر نمی کردم دادکان این قدر آدم نامردی باشه و یه دفعه پشت برانکو رو خالی کنه.اما متاسفانه این اتفاق صبح امروز و در تعطیلی مطبوعات ورزشی افتاد.برانکو ایوانکوویچ بدلیل آنچه عدم برنامه ریزی دقیق عنوان شده از کار برکنار شد .اما نکته تاسف بار تر قضیه انتخاب جانشین اوست.التبه جانشینش چهره مطرحیه اما دلیل انتخابش مسخره اس.بذارید بگم.فیلیپ تروسیه به دلیل تشرف به دین اسلام به عنوان سرمربی تیم ملی ایران انتخاب شد.این اولین شاهکار سال جدید." با این خبر ایشون حسابی رفتم سرکار غافل از دروغ سیزده. حالا باید به چند نفر اصلاحیه بزنم و تکذیبیه صادر کنم.
چه می‌کنه این ایران! فکر می‌کنم طی کمتر از یک ماه آینده که از مهلت شورای امنیت به ایران در مورد برنامه هسته‌ایش مونده، ایران بخش اعظمی از سلاح‌ها و جنگ افزار‌های خودش رو رو کنه. اگر یه وقت شنیدین ایران اولین بمب اتمی یا هواپیمای ضد رادار رو امتحان کرد تعجب نکنید. در رزمایش پیامبر اعظم که در خط ساحلی جنوب در حال برگزاری است، موشک ضد رادار با قابلیت هدف گیری چندگانه آزمایش شد. در ضمن به صورت آزمایشی از نیروگاه بوشهر دفاع هوایی به عمل آمد. گزارشش رو این‌جا بخونید.
امروز مدارس ایران به علت تدابیر داهیانه دولت احمدی‌نژاد چیزی در حد و اندازه بل‌بشو بود. ساعت جدید و قدیم که منحل شد، مدارس باید یک ساع زودتر یعنی ساعت هفت شروع به کار کنند و از اون ور هم زودتر تعطیل بشن. کلا تصمیماتی که دولت اتخاذ می‌کنه غالبا بعد از طی مراحلی در زندگی مردم نمود پیدا میکنه ولی این مورد، یکی از اون مواردی هست که اثر مستقیمی در زندگی مردم داره که می‌تونه تبعاتی داشته . نظرات مختلفی هم در زمینه کارشناسی بیان شده که بعضی‌هاش رو این‌جا می‌گذارم.
حامد قدوسی-لغو تغییر ساعت
ديدگاه‌هاي چند تن از صاحبنظران و نمايندگان مجلس درخصوص لغو تغيير ساعت رسمي كشور از سوي هيات دولت
آتش در نيستان-Daylight Saving (انتخاب عنوان از خودم)

| هادی | 4:21 PM |

|




روزی، روزگاری، دیروز

مدتی قبل کتاب " روزی، روزگاری، دیروز" را خواندم. کتاب گلچینی از داستان‌های برگزیده مجله نیویورکر است. نویسندگان این داستان‌ها بیشتر از استعداد‌هایی هستند که توسط نیویورکر کشف و معرفی شدند. مترجم این مجموعه هم خانم لیلا نصیری‌ها هستند که در شرق هم می‌نویسند و انصافا ترجمه روانی ارائه کردند. در این مجمئعه داستان‌هایی از شرمن آلکسی، حنیف قریشی، جومپا لاهیری و چند نفر دیگر چاپ شده است.
اما چیز دیگری توجه من را به خودش جلب کرد. اگر داستان‌های این کتاب را بخوانید، متوجه نثر نسبتا بی‌پروای آن می‌شوید. نثری که من را، البته با وقت کمی که برای مطالعه می‌گذارم، متعجب کرد. استفاده از اصطلاحات چند پهلو و استعارات برای تعابیر اروتیک در چند داستان اول کمی مشهود است. اما در بعضی از داستان‌ها اروتیسم از حاشیه به متن می‌آید و درون‌مایه داستان را تشکیل می‌دهد. به عنوان مثال پیشنهاد می‌کنم داستان " ناکامی‌های یک آرایشگر" نوشته جورج ساندرز را مطالعه کنید. در عین حال که با سانسور بی منطق عقلانی مخالفم، نمی توانم این نا همگونی و تشتت در عرصه ممیزی کتاب را درک کنم. چه بسیار کتبی که در انتظار اجازه چاپ و نشر به سر می‌برند و زیر تیغ سانسور مثله می‌شوند. این قبض و بسط که علت آن مشخص نیست، جز سردرگمی نویسندگان داخلی و خوانندگان نتیجه ای ندارد.
شاید علاقه‌مندان به ادبیات ایران و جهان بتوانند به حواس‌پرتی ممیز‌های محترم دل ببندند تا بلکه بتوانند بر خلاف آن‌چه بر سر فیلم‌های سینمای جهان در صدا و سیما میآید، یک کتاب را بدون نیاز به تجسم و قوه مخیله برای تصور سطور محذوف بخوانند.

مصاحبه مهرنیوز با لیلا نصیری‌ها

شناسنامه و داستان‌های کتاب
روزی، روزگاری، دیروز مترجم: لیلا نصیری‌ها
ناشر: انتشارات مروارید
۲۴۳ صفحه، ۲۱۰۰ تومان
زنان آسیب‌پذیر، جان آپدایک
قلچماق‌ترین سرخ‌پوست دنیا، شرمن آلکسی
بازیگر آماده میشود، دانلد آنتریم
سلطه، رابرت استون
ناکامی‌های یک آرایشگر، جورج ساندرز
روزی روزگاری، دیروز، حنیف قریشی
سومین و آخرین قاره، جومپا لاهیری
خرسی که از پشت کوه آمد، آلیس مونرو

| هادی | 9:51 AM |

|




:لینک دوستان:


.:: تیتر آخرین اخبار ::.