کـومـه [code:1]
[/code:1] [code:1][/code:1]

کـومـه

<وب نویسه هایی از فرهنگ, سیاست و اجتماع>

خانه    | پست خونه   |   | XML    |



روز تولد

امروز هفتم شهريور بيست و دو سال از روز تولدم مي گذرد. يعني من امروز و الآن كه برايتان مي نويسم يك سال بزرگتر شدم. زندگي ام امسال نمي دانم چه طور مي شود. اما مي دانم امسال مثل فلوچارتي است كه به دستور شرطي بله خير برسد. امسال يا سرباز وظيفه مي شوم يا ادامه تحصيل مي دهم. البته انشا الله . هر چه بزرگتر مي شويم به حساسيت زندگي هم اضافه مي شود.

| هادی | 9:04 PM |

|




کدام ده نمکی؟

روزنامه خواندن ثابت‌ترین برنامه روزانه من و خیلی‌های دیگر است. من اما ترجیح می‌دهم روزنامه‌های جامع بخوانم که از هر دری سخنی گفته باشند. هم تخصصی باشند هم عام. چیزی مانند سهل و ممتنع. به همین خاطر کمتر روزنامه صرفا ورزشی می‌خوانم یا بهتر بگویم اصلا نمی‌خوانم.
اما امروز روزنامه ایران ورزشی خریدم . آن هم تقریبا اتفاقی. تیتر پایین نیمتای بالای صفحه اول توجه‌ام را جلب کرد." گفتگو با مسعود ده‌نمکی"
نام‌ها و اسامی افراد خاصیت‌های متفاوتی دارند. بعضی‌ها نامشان نشان‌دهنده خودشان است و تجسم منش منحصر به فردشان و در مقابل عده‌ای دیگر اسم و رسمشان یادآور چیزهای دیگری است. هر چند این وضعیت نامطلوبشان باشد، اما هر کجا بروند با همان تابلو شناخته می‌شوند. شاید یکی از این افراد مسعود ده‌نمکی باشد که نامش برای عده‌ای یادآور خشونت و بگیر و ببند است. یادآور نکاتی که خودتان بهتر می‌شناسید. شاید حتی ده‌نمکی را نشناسند اما او را نماد حزب‌اللهی ها و بسیجی‌های تند‌رو می‌دانند. هر چند این روز‌ها به همراه عده‌ای دیگر از محافظه کاران منتقد انصار حزب الله و بیانیه رادیکالشان است.
مصاحبه ده‌نمکی با ایران ورزشی را خواندم. تیترش این بود:"زانتیا به فوتبالیست می‌رسد، مرگ به تماشاگر". گفت‌و ‌گو حول فیلمی بود که ده‌نمکی در مورد فوتبال و حواشی آن ساخته است. این فیلم هم مانند فیلم قبلی‌اش فقر و فحشا، مستند است و نامش هم " کدام استقلال؟ کدام پیروزی؟". خودش می گوید امیدی به اکران آن ندارد و اگر با نمایش این فیلمش هم موافقت نکنند باز هم آن را برای هزار مدیر جمهوری اسلامی می‌فرستد. تا به ادعای خودش مانند فقر و فحشا بیست تا سی میلیون نسخه تکثیر شود.
جالب است مردی که طی یک دهه قبل با دوربین سر و کار نداشت و بیشتر اهل قلم و مطبوعه بود، سراغ فیلم ساختن برود. آقای بدون ذکر نام در آن گزارش که یکی از حلقه‌های ماجرای کوی دانشگاه بود، امروز فیلم می‌سازد. از تم اجتماعی قصد برداشت سیاسی دارد. کسی که اسمش برای عده ای متضمن خشونت است از خشونت فوتبالی و گلادیاتورهای عصر امروز فیلم می‌سازد. از جوان ها یبیگناهی که به عشق تیم ملی زیر دست و پا جان دادند. فیلم ده نمکی با نمایش به خاکسپاری آن ها شروع می شود.
کوتاه کنم این نوشته را. گمان می کنم مسعود از آن دست آدم هایی است که تلاش می‌کند هویت مستقل بیابد. می‌خواهد نامش تصویرگر خودش باشد نه جریان خشونت طلب. تولید‌کننده مستقل بودن را بر پیاده نظام بودن ترجیح می‌دهد. کما این که در این فیلم اخیرش هم دعوای متعصبانه بین هوادارن تیم‌های استقلال و پرسپولیس را بیهوده می‌داند چون مسئولان باشگاه با هم دیزی دو نفره می‌خورند. شاید در گذشته خودش با آن هوادار متعصب که رگ‌های گردنش در دفاع از تیم محبوبش متورم شده، اشتراک می بیند.
خوشحالم از اینکه ده‌نمکی به این سمت رو آورده. چیزی که نویسنده ایران ورزشی به زعم خود آن را استحاله می داند. قرار نیست همه چیز را خودمان ببینیم. دیگران هم از زاویه متفاوتی ممکن است بهتر ببینند یا حداقل نقاط پنهان را ببینند. البته انتقادات خودم را به فیلم قبلی‌اش دارم اما باید به او تبریک بگوییم که چنین روندی در پیش گرفته، حتی اگر این تحلیل ها هم نقش بر آب باشد.

پ.ن. : به عکس دقت کنید. بالای قفسه پشت سر ده‌نمکی را ببینید. یک کلاه خود تعزیه با پرهایش و یک جعبه مهمات جنگی که رویش یک آلبوم قرار دارد.

| هادی | 12:30 AM |

|




درس شیرین انشا

دورانی که شاگرد کلاس‌های ابتدایی بودم و تازه با درس انشا سر و کار داشتم، معلممان که آن زمان همه درس‌ها از ریاضی بگیر تا دینی و پرورشی در انحصارش بود، انشا‌ها را به سه بخش تقسیم کرد به این صورت: اول مقدمه، بعد متن اصلی و در انتها نتیجه گیری. من و همکلاسی‌ها هم که آن زمان تازه کار بودیم، در همین چارچوب و شابلونی عمل می کردیم. خیلی‌ها هم انشایشان بنا بر تعریف بالا سه پاراگراف بیشتر نداشت که وسطی‌اش از همه بلند بود. یک سری کتاب‌هایی هم بود که در آن انشای آماده با موضوعات رایج مثل "تابستان خود را چگونه گذراندید" یا چیزهایی از این دست نوشته بودند بعضی هم از آنجا کش می رفتند.
اما آن زمان سخت ترین قسمت این انشاهای اپیزودی همان اولینش که مقدمه باشد، بود.همیشه این که چطور شروع بشود مهم بود و وقت‌گیر. یک سری مقدمه ها هم از توی همان کتاب‌های کذایی بود و مثل لباسی که به تن همه از چاق و لاغر بخورد، به درد هر جور انشایی می‌خورد. ما هم حفظ می کردیم و می‌نوشتیم. یکی‌اش یادم هست که اولش را می نویسم. به این صورت شروع می شد:"قلم را در دست می‌گیرم و سوار بر اسب تیز‌روی خیال، آن را بر صفحه سپید کاغذ به حرکت در می‌اورم و در دریای کلمات غرق می شوم." فکر می کنم همینطور بود. می بینید آنقدر خوب حفظش کردم که الآن بعد از دوازده سیزده سال یادم مانده. الآن فکر می کنم چه قدر مضحک بود این مقدمه. البته بعدها که یخ نوشتنمان آب شد دیگر این مقدمه ها به خاطره تبدیل شد.
اما کلاس انشا هم از آن کلاس‌ها بود. برای بعضی که انگار ساعت نزول ملک‌الموت بود. انشاها سر کلاس به فرمان معلم خوانده می‌شد. بعضی از نوشته‌ها پر از تکرار بود مثل کلمه "من" یا فعل " بود" که دست از سر کچل انشا‌ها بر نمی داشت. یک بار هم یکی از بچه‌ها که انشا ننوشته بود از روی کاغذ سفید دفترش چند دقیقه‌ای همه را سرکار گذاشته بود. اما حکایت نمره دادن انشاها جالب‌تر بود. البته معلم هایی که ما داشتیم خوب بودند و بعضی‌شان حتی سر کلاس درس به جای اینکه بچه هایی که تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته اند، مطلب بنویسند، نوشته های دیگر نویسندگان معروف را که سهل‌الوصول بود را برایمان می‌خواند. برای خوب نوشتن خوب خواندن شرط است. زمان ما که بچه‌های کلاس سوم چهارم ابتدایی درسی به نام انشا داشتند که کیفیتش همان بود که شرح دادم. ولی در سطوح بالاتر به ترتیب کمتر می شود. راهنمایی و دبیرستان به درس نگارش تقلیل می یابد که همان اصول نوشتن است. ظاهرا برعکس بود آن زمان. الآن را خبر ندارم. داشتم از نمره دادن می گفتم. این مورد را خودم در امتحانات نهایی پنجم ابتدایی شاهد بودم. یکی از سیستم های پیشرفته تصحیح اوراق انشا، وجبی است. در این سیستم کمیت بر کیفیت می‌چربد و بسته به تعداد ورق‌هایی که شما سیاه می‌کنید و اندازه وجب معلمی که تصحیح می کند نمره می‌گیرید. در حوزه‌هایی تصحیح اوراق امتحانی داستان‌هایی از این دست زیادند. معلمانی که چند دسته ورق انشا را در کوتاه زمانی تصحیح می‌کنند، تا پول بیشری بگیرند. البته خواندن متون دیگران و نظر دادن درباره‌اش امری صلیقه ایست. عیبش گفتیم، هنرش نیز بگوییم. معلم خوب زیاد است که تشویقت می‌کند به نوشتن. این دیگر به وجدان بستگی دارد و عواملی دیگر که باشد برای بعد.
پ.ن.: وقتی می‌خواستم شروع کنم این نوشته را، گرفتار همان معضل تاریخی چه طور شروع کردن شدم اما به هر صورت شروع کردم. تصمیم داشتم از چیز دیگری بنویسم اما از اینجا سر در آوردم. مثل اینکه آن توسن خیال افسارش در دست ما نبود و زیادی در دریای کلمات مغروق شدم. اما برای نوشتم یک اصل مهم است و آن هم "سخت نگیر" یا به قول فرنگی‌ها "Take it easy".

| هادی | 1:05 AM |

|




الو؟ کجایی؟!

- الو؟ سلام
- سلام . شما؟
- من خودتم. یعنی من تو‌ام. می‌فهمی؟
- نه. یعنی چی من تو هستم؟
- بابا جون یعنی من می‌خوام با خودت که خودم باشی خلوت کنم.
- اومدی خلوت کنی و درد دل کنی یا اینکه فلسفی صحبت کنی؟
- بالاخره می‌گذاری بگم یا نه؟
- خب بجنب زودتر که سرم شلوغه.
- همه چیز از همین سرشلوغ بودنته. می دونی تو این چند وقت چقدر کوتاهی کردی؟ چند نفر از دستت ناراحت شدند؟
- مثلا چی؟
- ببین تو مگه چند تا دوست و رفیق به قول معروف فابریک داری؟ می‌دونی الان چند وقته ازشون بی‌خبری و از یه تلفن خشک و خالی هم دریغ می‌کنی؟ تازه اونا هم که فقط تابستونا میان شهرشون و بقیه سال تو یه شهر دیگه مشغول درس خوندن هستن.
- خب چیکار کنم بابا به خدا سرم شلوغه. کلی پروژه رو سرم ریخته که باید انجامش بدم. وقت نمی کنم. از خروس خون تا بوق سگ مشغول نوشتنم دیگه.یه سرم تو کتاب و جزوه ست چشمم هم به ماشین حساب و هزار تا کار دیگه. می‌دونی چند وقته دلم لک زده یه کتاب درست و حسابی بخونم. با خیال راحت؟
- ببین تو الان که هنوز مسئولیت چندانی تو زندگیت نداری اینطوری باشی، پس فردا که تو کار و زندگی افتادی چیکار می کنی؟ حتما اون موقع مثل آدم آهنی فقط کار می‌کنی و می‌خوری و می‌خوابی؟ یک کمی هم به روابط اجتماعی و دوستانت برس.
- ببین من که گفتم سرم شلوغه. تو هی باز گیر بده.
- این که شد عذر بدتر از گناه. اصلا نگاه کن به همین وبلاگ که ده دوازده روزه به امان خدا ولش کردی. نه مطلبی می‌فرستی نه وبلاگی می‌خونی و نه حتی برای اون‌هایی که لطف می‌کنن کامنت می‌ذارن احترام قائل می‌شی و به وبلاگ‌هاشون سر می‌زنی؟ برای این دیگه چه دلیلی داری؟
- قبول آقا. من تسلیم. هرچی تو بگی. اینو که راست میگی. شرمنده همه اون هایی هستم که کامنت میذارند ولی باور کن تو این مدت اصلا به اینترنت وصل نشدم که بخوام کامنتی بذارم. ولی تو اولین فرصت جبران می‌کنم. تو شاهد باش. ماشاالله مثل عزرائیل ما رو می‌پایی. این چند روز پیک کاری که تموم شد حتما جبران می کنم. این وضعیت بی اینترنتی و بی خبری برای خودم خیلی سخته.
- حواست جمع باشه که قول دادی. من چهار چشمی مواظبتم. در ضمن اگه وقتت رو درست برنامه ریزی کنی به همه کارات می‌رسی و کلی هم وقت خالی پیدا می‌کنی.
- خب اگه کلاس اخلاقتون تموم شده من برم که خیلی از کارا رو زمین مونده.
- برو اما یادت باشه ها.
- باشه. خداحافظ

| هادی | 10:31 AM |

|




مسدود می باشد

مشترک گرامی،
تمام مسیرها به سمت وبلاگ مورد نظر مسدود می باشد.

the roads are busy

| هادی | 10:13 AM |

|




دعوای روشنفکرانه

ما در مقابل وقایع مختلف، حالات رنگارنگی به خود می‌گیریم. طبق قانون سوم نیوتن که در فیزیک است و می‌توان تعمیم‌اش داد، هر عملی عکس‌العملی دارد. هر دو این‌ها هم جالب و قابل تامل هستند.
برخورد مردم عادی شاید برای افرادی از جنس خودشان روزمره و متعادل تلقی شود ولی از نگاه یک ناظری که در فضا و محیط دیگری بزرگ شده و ریزه کاری‌ها و تفاوت ‌های زندگی‌اش را با آن‌ها می بیند، همین‌هاست که جالب می نماید. شاید این عاملی باشد که حس کنجکاوی شاهان و پادشاهان دیروز و امروز را برمی انگیزد تا به صورت ناشناس در جامعه حضور پیدا کنند و آن را بسنجند.
هر طبقه‌ای برخورد خاص خود را دارد. دو نفر که در یک سطح هستند بسته به این که از چه طبقه ای باشند برخوردشان متفاوت خواهد بود. ممکن است دست به یقه شوند یا این که بنشینند و گفت‌ و گو کنند. حتما دیده‌اید جایی در شهر که دعوایی رخ می دهد سریعا جمع می شوند. عده‌ای تماشا می‌کنند و بعضی‌ هم که جوانمردی‌شان گل می‌کند و می‌روند تا بلکه طرفین را جدا کنند. تماشاگران هم پیروزمندانه از این که چنین صحنه‌های اکشنی دیده‌اند مست و خرم نگاه می‌کنند.
اما دعوا‌های قشر فرهیخته هم حکایتی دارد. این‌ها که ادعای روشنفکری دارند باید هم جدلشان متفاوت از دیگران باشد. شاید هم در آخر گفتگو را بی حاصل بیابند و روشنفکری را بی‌خیال شوند و بخواهند مشت‌و‌مال را جایگزین گفتمان کنند. در مناظرات و مکاتبات جدلی این مردمان می توان متلک‌ها و طنز‌های زیبایی دید. هر چند شاید مرز ادب و احترام را زیرپا بگذارند و راه تخریب پیش بگیرند. البته می‌تواند جنبه آموزندگی داشته باشد و حقایقی را هم روشن کند. اما بیشتر مواقع یا این بحث‌ها فرسایشی شده و جز توهین از آن برداشت نمی‌شود یا این که بسیار تخصصی شده و غیر قابل فهم می شود.
نمونه های این مباحثات که رنگ ستیز می‌گیرند زیادند.به عنوان مثال، روزنامه شرق روز یکشنبه جوابیه دکتر حامد فولادوند به امید مهرگان چاپ شد.فولادوند در مقابل مهرگان از نیچه و ساختار فکری‌اش دفاع کرد یا بهتر بگویم جز چند سطر دفاع ، بقیه اش متلک‌های روشنفرانه بود. مثال‌های دیگری هم هستند مانند: مباحثات سروش-جهانبگلو ،‌ پیام یزدانجو-مهرگان ، کاشانی- باقی( در مورد 28 مرداد،مصدق و کاشانی) ، درخشان-شکراللهی و نمونه‌های دیگری که حتما سراغ دارید.
شاید اگر دعوایی کنار خیابان اتفاق بیافتد شما تغییری در سرعت حرکتتان ندهید و به راحتان ادامه دهید اما حتما عده‌ای هستند که به تماشای آن بنشینند. این دست درگیری‌های روشنفکرانه هم ناظران خاص خود را دارد.

| هادی | 11:52 AM |

|




فیلترینگ مضاعف


اگر خواننده این وبلاگ باشید، حتما قالب آن برای شما آشناست. ستون سمت راست قالب وبلاگم، از بالا به ترتیب شامل عکس‌ها، لینک مطالب قبلی، لینک دوستان و یک سری لینک‌های دیگر است. عکس‌ها هم یکی ثابت است و یکی هم مناسبتی مثل تبلیغ وبلاگ خداحافظ خاتمی. عکس ثابت وبلاگم، مجسمه ای است با بک گراند سیاه. مجسمه ای که جنسش به چوب یا چیزی هم رنگ آن شبیه است و دستش را ستون سرش کرده. این عکس را بنا به دلایلی در قالب وبلاگ گذاشتم.
چند روزی بود که این تصاویر در وبلاگم دیده نمی شد و به جایش همان مربع سفید معروف که ضربدری قرمز رنگ در آن نشسته نمایش داده می شد. گفتم شاید از مزایای سرعت حلزونی اینترنت اینجا باشد. اما دیدم همچنان ادامه دارد. تا اینکه گفتم سری به سایت میزبان این عکس‌ها بزنم. عکس‌هایم را معمولا در sharemation آپلود می کنم. اما وقتی خواستم وارد سایت بشم دیدم سایت را فیلتر کرده اند. سایت شرمیشن که یک فضای رایگان و خصوصی آپلود فایل‌ها است(بر خلاف فلیکر که قابلیت عمومی شدن هم دارد.) فیلتر شد. نمی دانم چه منطقی می تواند این محدودیت را توجیه کند. نمی دان کجا خواندم که ممکن است بلاگ رولینگ هم فیلتر شود. حتما از بلاگ رولینگتان، صفحه ادیت لینک یک نسخه سیو کنید.الان دیدم که سایت مکرو ‌مدیا هم فیلتر شد.
از شش روز پیش بود که متوجه موج جدید فیلترینگ سایت‌ها شدم. بسیاری پروکسی ها و آنتی‌فیلتر‌ها هم از کار افتاده بودند. اما به هر حال با کمی تلاش می‌شد آن‌را دور زد و به ریش آن‌ها یعنی سانسور‌چی‌ها خندید. لذتی دارد با چند کلیک به ظاهر ساده نرم‌افزار‌هایی که قیمتشان قابل تصور نیستند را دور زد. اما جالب این بود که در تست‌هایی که از فیلتر‌شکن‌ها گرفتم متوجه شدم بعضی از سایت‌ها حتی با استفاده از این آنتی‌فیلتر‌ها هم غیر قابل دسترسی‌اند. مثل گویا نیوز. در یک زمان یک فیلتر شکن می تواند سایتی پورنو را باز کند اما با تایپ آدرس گویا‌نیوز با پیغام معروف "مشترک گرامی .... " مواجه می شدم.فکر می کنمک با یک سیستم فیلترینگ مضاعف مواجه هستیم.آدرس جدید گویا نیوز راه حل ساده تری بود. چند تا فیلتر شکن اینجا معرفی می‌کنم. شاید به دردتان بخورد. این فیلتر‌شکن ایرانی یک گروه در یاهو دارد که فیلتر‌‌شکن‌ها و پراکسی‌های مختلف را هر چند وقت یک بار آپدیت می‌کند و به میل شما می‌فرستد. پیشنهاد می‌کنم حتما عضو گروه بشید تا از مزایایش استفاده کنید.
ایمیل : jonamoos@yahoo.com
http://mamana.my13k.com
http://jonam02.itprx.com/

پ.ن.: لعنت به همه فیلتر کنندگان علیهم اجمعین. الان رفتم وبلاگ رو پینگ کنم دیدم بلاگ رولینگ هم فیلتر شده. نداستات هم قبلا فیلتر شده بود. نکنه چند روز دیگه بلاگر هم فیلتر بشه؟ یه فکری بکنیم برای این وضع.
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

| هادی | 8:33 PM |

|




درباره پروژه‌های مهندسی عمران

همانطور که قبلا وعده داده بودم، در این پست درباره پروژه های مهندسی عمران توضیح خواهم داد.
دانشجویان مقطع کارشناسی در رشته‌ها و گرایش‌های مختلف، برای فارغ التحصیل شدن باید پروژه‌ای تحویل استاد بدهند. این واحد درسی ممکن است در رشته‌ها نام دیگری داشته باشند. در بعضی رشته ها این واحد درسی با کارآموزی یکی است. در مهندسی عمران پروژه واحدی مجزا از کارآموزی است.
کارآموزی که از نامش مشخص است جهت ارتباط علم با صنعت است. دانشجو آموخته های تئوریک خود را در این درس به صورت عملی می بیند. از ایرادات آن یکی دیر هنگام بودن ارائه این درس به لحاظ رعایت پیش‌نیاز‌ها است که علی الاصول در سال‌های پایانی تحصیل انتخاب می شود. کم بودن طول دوره کارآموزی هم آفت دیگر آن است. این دوره در صورت استفاده بهینه حداکثر شش ماه خواهد بود. مهم‌ترین ایرادش از نظر من عدم رعایت دقیق موازین و آئین نامه های اجرایی در امر ساخت و ساز است. اگر دانشجویی در پروژه‌های غیر‌دولتی و خصوصی دوره کارآموزی را بگذراند با انواع اقسام دوز و کلک‌های ساخت و ساز آشنا می شود. به جای این که ارتباط بین تئوری آموخته در دانشگاه و اجرا و به کار بستن آن را بیابد، متحیر می ماند و حتی شاید احساس غبن کند و به دروس بعدی که خواهد خواند بی توجه شود. این عدم رعایت آئین‌نامه ها هم ریشه های مختلفی داردد که موضوع این نوشته نیست. اگر بدآموزی نداشته باشد، در نوشته دیگری،حتما چند چشمه از شعبده بازی های جماعت پیمانکار تعریف می‌کنم.
یک دانشجوی مهندسی عمران، در طول دوره تحصیلش با درس های متفاوتی که بخشی از آن‌ها کار عملی یا پروژه نامیده می شود، مواجه خواهد شد. اصلی ترین پروژه‌ها که در یکی دو ترم پایانی باید برداشته شود و اجباری هم هستند شامل سه پروژه: سازه‌های بتنی، سازه‌های فولادی و راهسازی هستند. البته همانطور که گفتم پروژه های دیگری هم هستند که از اهمیت کمتری برخوردارند.
در مصاحبت با مردم عادی متوجه شدم بعضا این تصور را دارند که این پروژه ها اجرایی هستند، اما در واقع یک دانشجو یا تیمی از دانشجویان باید این پروژه ها را طوری تکمیل و محاسبه کنند که گویی قصد اجرای واقعی آن را دارند. اما این پروژه‌ها صرفا مجازی هستند و اجرا نخواهند شد، اما به لحاظ دقت و جدیت نباید چیزی از یک پروژه واقعی کم داشته باشند. این پروژه ها به صورت تیمی یا انفرادی اجرا می شوند.
پروژه های سازه های بتنی یا فولادی تقریبا مشابه هستند. در این پروژه ها دانشجویان باید با توجه با هماهنگی هایی که با استاد راهنما انجام می دهند و کاربری ساختمان مورد نظر( مسکونی-تجاری-اداری-بیمارستان و ...) پلان معماری ساختمان را به تایید استاد برسانند. این پلان معماری با نظر استاد در طبقات با توجه به تعداد اعضای تیم تایید می شود. پروژه سازه بتنی یعنی ساختمانی که اسکلت آن از بتن آرمه ساخته می شود و سازه فولادی هم یعنی سازه آن از فلز(فولاد) ساخته شده است. مراحل بعد از تایید پلان شامل بارگذاری، تحلیل دستی، تحلیل کامپیوتری، طراحی دستی و طراحی کامپیوتری است که تحلیل و طراحی کامپیوتری اسکلت سازه معمولا با نرم افزار(ETABS) انجام می‌شود. در طراحی این سازه ها از آئین نامه های آبا(آئین نامه بتن ایران)، ACI(American concrete institute)، 2800 و آئین نامه‌های دیگر استفاده می شود.
پروژه راه، شامل کلیه مراحل طراحی مسیر یک راه است. نخست باید یک نقشه توپوگرافی از سازمان نقشه‌برداری کشوری تهیه شود. ابتدا و انتهای مسیری که قرار است جاده بین آن دو نقطه طراحی شود توسط استاد راهنما معیین و به تایید استاد می رسد. مراحل آن شامل انتخاب مسیر، زدن پروفیل‌های طولی، انتخاب خط پروژه، رسم منحنی بروکنر جهت تعیین خاکبرداری و خاکریزی و قسمت های دیگری که باید انجام شود.
این سه درس هر کدام یک واحد ارزش دارند. اما مهمترین و کاربردی ترین دروس مهندسی عمران هستند. دانشجویان باید توجه ویژه‌ای به این سه واحد داشته باشند. هر چند گوشه و کنار دیده می شود که فارغ التحصیلان بیکار مهندسی عمران، در ازای وجهی تمام این پروژه‌ها را انجام می دهند.

| هادی | 12:51 PM |

|




خداحافظ خاتمی


دستم را زیر چانه ام زده ام و خیره به نقطه ای نگاه می‌کنم. کنارم روزنامه ایران امروز، یازدهم مرداد افتاده. تیتر خداحافظ آقای رئیس جمهورش نگاه را می‌رباید. در این گرمای تابستانی پنکه هم که گویی از آن کلافه شده سرش را به این سو و آن سو می چرخاند. می چرخاند و من را با خودش به گذشته می برد.
سال هفتاد و شش . زمانی که هنوز نمی توانستم رای بدهم. اما برایش تبلیغ می کردم. یادش به خیر. معلم سر کلاس گفت: تبلیغ در مدرسه ممنوع است. اما من نشنیدم. لحظه لحظه اش از جلو چشمانم می‌گذرد.
هشت سال سرنوشت ساز از زندگیم در این دوران گذشت. قطعا این هشت سال چه با بودنش و چه با نبودش می‌گذشت اما کیفیتش مهم است. مثل طول و عرض زندگی.
بار دوم که برای ثبت نام رفته بود، سال هشتاد را می‌گویم، بهتر به یاد دارم. آنجا می گفت "استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم" و چشمان ترش را.
نا‌‌سپاسی است اگر قدر زحماتش ندانیم. همانطور که جفا است اگر نقدش نکنیم که این یکی از دستاوردهایش بود. اما این جا می خواهم با او خداحافظی کنم. با خاتمی رئیس جمهور.
نه می خواهم و نه می توانم مدحش بگویم و نه می توانم در این ساعات پایانی او را به باد انتقاد بگیرم که مانند این چند سال ساده ترین کار بود.
فقط می گویم: خداحافظ خاتمی، رئیس جمهور

| هادی | 12:18 AM |

|




:لینک دوستان:


.:: تیتر آخرین اخبار ::.